استاد مصباح به واسطه سه خطر اصلاحطلبان، منحرفین و ساکتین به میدان آمده/ ساکتین سبب شهادت فرزند علی(ع) شدند

نبویان همچنین به واسطه ارتباط نزدیکش با محافل دانشجویی در دانشگاه و طرح ولایت، همواره مورد رجوع نخبگان کشور بوده است. او در دبيرخانه فقهي مجلس خبرگان رهبري نیز فعالیت دارد. از نبویان در موضوعاتی چون اسلام و مدرنیسم، علمگرایی، مولد و مولود روشنفکری، حق و تکلیف و تلازم آنها، مجرّد و مادی، مغالطات، معنا و ماهیت حق و… مقالات علمی و مفصلی در نشریات و فصلنامهها منتشر شده است.
در این مصاحبه او از اصلیترین چالش انقلاب اسلامی و غرب سخن به میان آورد تا به مسئله علمگرایی و دانش سکولار و مبحث علوم انسانی برسد. نبویان انقلاب فرهنگی را جزو ضروریترین نیازهای کشور دانست و همچنان آن را واجد اهمیت تلقی کرد.
پس از این مقدمه با سیری تاریخی به انحرافاتی که خصوصا پس از رحلت امام در نهضت شکل گرفت پرداخت و توضیح داد که سروش چگونه از تشکیک در فهم از قرآن به تشکیک در اصل قرآن رسید. او همچنین زاویه نگاهی به وضعیت امروز کشور و مسئله جریان انحرافی داشت و این انحرافات را در یک سمت و سو تلقی میکرد.
نبویان با اشاره به خطر ساکتین و مردودین فتنه گفت:«اين آدمها دروغ ميگويند كه طرفدار وليفقيه هستند.» او توضیح داد که مسئله ما با اینها صرفا مسئله وقابع پس از انتخابات نیست و اساسا نسبت به مشی اینها در نسبت با نظام و انقلاب باید احساس خطر کرد. نبویان گفت:«چه چيزي باعث ميشود كه انسان ولي خودش را تنها بگذارد؟ باز ميگرديم به زمان امامحسين(ع). چه چيزي بود؟ زمان حضرت امير(ع) چه چيزي بود؟ كساني كه ساكت بودند، 17، 18 هزار نفر ظاهراً اوايل به مسلمبن عقيل نامه داده بودند. همانهايي كه ساكت هستند، ابزار دشمن خواهند شد. 18 هزار تا نامه ميدهند، اما وقتي عبيداللهبن زياد ميآيد، 12 هزار نفر هم اضافه ميشوند و 30 هزار نفر ميروند و پسر حضرت امامعلي(ع) را ميكشند.»
* بعد از سال 76 چه رخ داد که معتقدید از این زمان به بعد شمشيرها عليه اسلام برهنه شد؟
به اعتراف آقاي قوچاني، داماد آقاي عمادالدين باقي اصلاحات را دو تا حلقه پديد آورد: حلقه مطالعات استراتژيك رياست جمهوري و حلقه كيان. حلقه مطالعات استراتژيك، سازمان مطالعات استراتژيك را در زمان آقاي هاشمي رفسنجاني، دربست در اختيار آقاي موسوي خوئينيها قرار داد، همان كسي كه نقش او در فتنه 88 واضح است. ايشان چه كساني را در آنجا جمع كرد؟ حجاريان، عباس عبدي و همان طيفي كه ميبينيم تمام فتنهها زير سر آنهاست. حملات عليه دين كه بعضي از آنها شکل دادند را مستند عرض ميكنم.
طبق گفته آقاي قوچاني، حلقه قويتر كه حلقه كيان است، 104 يا بيشتر عضو دارد و اينها مسئولين مملكت در زمان دوم خرداد بودند. خود ايشان ميگويد چهارشنبهها استادي داشتيم كه به ما درس ميداد و آن استاد، آقاي دكتر سروش بود. برنامهريزي دكتر سروش را عرض كنم. از سال 76 به بعد، ايشان شمشيرها را برهنه كرد و صريحاً برگشت گفت الان آزادي هست. من تا حالا ميگفتم كه فهم ما از قرآن ارزش ندارد، فهم فقها ارزش ندارد، اما خود قرآن، آسماني است، ارزشمند است. از سال 76 به بعد تصريح كرد از اين به بعد ميگويم خود قرآن هم ارزش ندارد. قرآن هم ربطي به خدا ندارد. تصريح ميكند من كه ميگويم، اصلاحطلب هستم، معلم كل اصلاحطلبها هستم.
يادم هست در سال 82، 83 يكي دو سال مانده به دولت آقاي احمدينژاد، آقاي سروش آمد قم. طلبهها جلوي او را گرفتند و نگذاشتند سخنراني كند. در تهران آقاي رمضانزاده، سخنگوي آقاي خاتمي بود. بلندگو را ميگيرند جلوي دهان ايشان و ميپرسند: «شما چنين برخوردهايي را ميپسنديد؟» ايشان تصريح ميكند… حرفهايش را نقل ميكنم تا ببينيد درباره چنين آدمي چه حرفهايي ميزند. ايشان ميگويد: «اين موضع من نيست، بلكه موضع دولت اين است كه آقاي سروش جزو سرمايههاي اين مملكت و شايسته تقدير است». چه كسي؟ كسي كه ميگويد قرآن ربطي به خدا ندارد و من كه اصلاحطلبم، مراد من از اصلاحات، اصلاح خود قرآن است!! من رفتم پيش او. اين متن را الان برايتان ميخوانم كه خوانندگان شما حرفها را مستند داشته باشند. متن را بردم پيش او و گفتم: «آقاي دكتر سروش! من حرفهاي شما را بد فهميدهام؟» كي رفتم پيش او؟ بگذاريد قصه را بگويم كه بدانيد درد ما كجاست. در دوره كارشناسي ارشد، ما ميآمديم تهران و يك بخش از درسهاي اگزيستانسياليسم را در دفتر انجمن حكمت و فلسفه ميخوانديم. بين دو كلاس آمدم بيرون، ديدم ايشان وارد انجمن شد. تقريباً نزديكهاي سال 80 بود. ايشان آمد. به هيچكس نگفتم كه كلاس بعدي نميروم، چون از سال 70 به اين طرف، خيلي با آثار ايشان ممارست داشتم و دارم. اصلاً نوارهايش را در قم، پياده و تدريس ميكردم. گفتم كلاس بعدي را نميروم و رفتم پيش ايشان و پرسيدم: «شما دوباره كي به انجمن حكمت و فلسفه آمديد؟» ايشان برگشت و گفت: «مرا ممنوع كرده بودند. من در اينجا اتاق داشتم و الان اولين جلسه است كه دوباره به اتاق خودم برگشتهام. آقاي معين به من اجازه داد كه بيايم و به من گفت دوباره برگرد و تمام حقوقهاي معوقه مرا به من داد». يعني ايشان براي دولت اصلاحات يك معلم فكري است. ما دردمان اين است. متني را كه الان برايتان ميخوانم، بردم پيش ايشان. منابعشان را هم ذكر ميكنم. فصلنامه متأسفانه پژوهشي قرآني، صاحب امتياز و مديرمسئول: عبدالعلي بازرگان. بازرگان عضو نهضت آزادي است. نهضت آزادياي كه امام(ره) ميفرمايد: «خطرشان از خطر منافقين هم بالاتر است و نبايد آزاد باشند»، اما در دولت اصلاحات كه بعضيهايشان ادعاي طرفداري از امام را هم دارند، اینها میآیند وسط. كي به اين نشريه مجوز دادهاند؟ سال 77! ببينيد چه انديشهاي حاكم شد؟ دكتر سروش ميگويد: «قرآن نميتواند مال خدا باشد». رفتم پيش او و گفتم: «آقا! حتماً من متن شما را بد فهميدهام. منظورتان فهم ما از دين است. مثلاً تفسير الميزان را ميگوييد». گفت: «نه بابا! آن را كه قبلاً ميگفتم، تا قبل از سال 76. الان ميگويم خود قرآن مال خدا نيست و برهان هم دارم. برهان من چيست؟ شما كه ميگوييد قرآن مال خداست، چه كسي قرآن را آورده؟» گفتم: «ما نميگوييم، خود قرآن ميفرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ(14). جبرئيل آورده». ميگويد: «عقلاً محال است». پرسيدم: «چرا محال است؟» جواب داد: «شما كه ميگوييد جبرئيل آورده، از كجا آورده؟ مجبوريد بگوييد از يك فرشته ديگر. آن فرشته از كجا آورده؟ مجبوريد بگوييد از يك فرشته ديگر و تسلسل محال است. پس بايد يك فرشته اين حرف را از خودش در آورده باشد. وقتی فرشتهاي بتواند از خودش حرف در بياورد، پيغمبر(ص) كه افضل از فرشته است، نميتواند از خودش حرف در بياورد؟ ديدي من استدلال دارم كه قرآن ربطي به خدا ندارد؟» عبارت را ميخوانم. صفحه 20، شماره 1، مجله فراراه، فصلنامه پژوهشي قرآني، صاحب امتياز و مديرمسئول: عبدالعلي بازرگان، سردبير: مسعود فراستخواه. فراستخواه دقيقاً همين انديشه را دارد. جمله آقاي دكتر سروش را بخوانم. ستون اول، صفحه 20: «از قضا يكي از دوستان عزيز ما درباره مقاله اخير من ذاتي و عرضي و همچنين مقالات قبل از آن، خصوصاً بسط تجربه نبوي با من وارد مباحثه شد. يكي از سخنان ايشان هم همين بود كه اين چنين سخن گفتن، وحي را به تعبير شما نفسي ميكند و از حالت قدسي بودن بيرون ميآورد و آن را بدل ميكند به يك تجربه بشري كه جزو احساسات يك انسان است و لذا از دينيت و ماورائيت و قدسيت در آن خبري نيست». ميگويد اين اشكال را به من گرفت. جواب دكتر سروش جالب است! «من به ايشان همين را عرض كردم. گفتم كه ما بايد متافيزيكمان را در اينجا مورد بحث قرار دهيم. يك متافيزيكي را كه به نظر من يك متافيزيك مكانيكي است، در نظر بياوريد كه ملكي مثل پرندهاي بر پيامبر(ص) نازل بشود و در گوش او يا در دل او حرفي ميخواند و او هم ياد ميگيرد و به ديگران درسي ميدهد، من چنين تلقياي ندارم». پس تلقي شما چيست؟ جبرئيل نياورده؟ ملك نيامده كه به پيغمبر(ص) ياد بدهد؟ به اين كلمات دقت كنيد: «يادم هست كه به ايشان عرض كردم كه شما ميگوييد پيامبر(ص) اين سخنان را خودش نگفته؟ و خودش نيافريده؟ و از وجود او نجوشيده؟ بلكه يك ملكي از بيرون به او القا كرده؟ من ميتوانم از شما بپرسم كه آن ملك، آن سخن را از كجا آورده؟» همان برهاني كه من گفتم. جوابش واضح است و من الان در مقام جواب نيستم. فقط يك جوابكي به او ميدهم، يك جواب برون ديني و يك جواب درون ديني ميدهم كه خودم القاي شبهه نكنم. من دارم كارهاي ايشان را ميگويم تا معلوم شود كه از نظر آنها اسلام چگونه بايد زده شود. دين بايد زده شود و از ذهن جوانها برود بيرون. قرآن هم يك چيزي است كه پيغمبر(ص) از خودش درآورده و آنقدرها هم مهم نيست و بايد آن را نقد كرد. حالا نقدهايش را هم ميگويم.
جواب برون ديني من اين است كه شما برهان آورديد كه جبرئيل از يك فرشته ديگر گرفته و او هم از فرشته ديگري و تسلسل و بالاخره يكي از اين فرشتهها بايد اين حرف را از خودش در آورده باشد. اولاً كدام دليل و كدام برهان عقلانياي ما را الزام عقلاني ميكند كه بگوييم جبرئيل از فرشته ديگري گرفته؟ خير، جبرئيل شايد مستقيماً از خود خدا دريافت كرده باشد. اشكالش چيست؟ ثانياً فرض كنيد جبرئيل از يك فرشته ديگر گرفته باشد و همينطور الي آخر. آخرين فرشته از خدا گرفته باشد. كجايش تسلسل است؟ كجايش ميگويد كه فرشته اين حرف را از خودش در آورده؟
*به این مسئله طبعا جواب درون دینی هم میشود داد…
بله اتفاقا. چرا جواب درونديني هم ميدهم؟ چون اينها ميگويند ما روشنفكر ديني هستيم! من نميدانم كدام دين؟ فرض ميكنيم شما ديندار هستيد. ميرويم به سراغ قرآن. جناب قرآن كريم! نه حرف ما كه ميگوييم تو مال خدايي، نه حرف دكتر سروش كه ميگويد مال پيغمبري. خودت بگو مال كي هستي؟ قرآن در سه دسته آيات ـو نه سه تا آيهـ تصريح ميكند. 1) آيات تعدي. معني تعدي چيست؟ معنايش اين است كه اگر مرد هستيد، برداريد مشابه اينها را بياوريد. اگر مال پيغمبر(ص) و انسان است، آن هم انساني كه به قول شما مال 1400 سال قبل است و الان عصر مدرن و عصر تكنولوژي است. خب! برداريد مشابهاش را بياوريد. شيريني قضيه هم اينجاست كه قرآن دعوت ميكند كه كل قرآن را بياوريد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ»(15). خدايا! يكخرده تخفيف بده. «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ»(16)، حالا ده تا سوره بياوريد. حالا يك خرده ديگر هم تخفيف بده: «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ»(17). اگر مرد هستيد، يك سوره برداريد بياوريد.
2) دسته دوم آيات، سوره حاقّه آيات 44 به بعد. خدا يواشيواش شوخي را ميگذارد كنار و عصباني ميشود. اي پيغمبر(ص) اشرف مخلوقات عالم هستي، اما بدان اگر حرفهايي را كه بايد به مردم بگويي، يك كلمه روي حرفهاي ما بگذاري، با قدرت تو را ميگيريم و رگ قلبت را قطع ميكنيم. «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ»(18) «تَقَوَّلَ» يعني يك حرف من گفتم، ده تا حرف بالاي آن گذاشتي و به ديگري گفتي؟ حرف روي حرف آوردن. «لَوْ تَقَوَّلَ» اگر پيغمبر(ص) تقول كند «عَلَيْنَا» بر ما «بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ» بعضي حرفها را «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ»(19)، با قدرت او را ميگيريم «ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»(20) رگ قلبش را قطع ميكنيم. سئوال؟ اگر اين حرفها مال خود پيغمبر(ص) است، پيغمبر(ص) با چه كسي دعوا دارد كه اگر حرف روي حرف من آوردي، رگ قلبت را قطع ميكنيم؟
3) آيات دسته سوم. قرآن كريم در سوره مدثّر ميفرمايد: مرگ بر كسي كه بگويد قرآن قول بشر است. چنين قرآني ميتواند قول بشر باشد؟ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (21)، مرگ بر او باد! عجب محاسبهاي كرده است! «ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»(22)، دوباره مرگ بر او باد. نشان ميدهد خدا خيلي عصباني است. چه شده؟ ميگويد آمده پيش پيغمبر «ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ»(23)، «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ* فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ»(24) چرا خدا دو بار ميگويد مرگ بر او باد، مرگ بر او باد «فَقَالَ»، گفت: «إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ* إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ»(25) قرآن سحر است و قول بشر است. نتيجه اينكه: برهان عقلاني اين حرف را رد ميكند؛ اين هم برهان درونديني.
حالا ميرويم سراغ دكتر سروش. طبق اين مبنا، دين ميشود يك امر بشري، وحي ميشود بشري يا ربطي به خدا دارد؟ از كتاب ديگري برايتان بخوانم: «بسط تجربه نبوي». اين معلم فكري اصلاحطلبان است، هميني كه رمضانزاده ميگويد جزو سرمايههاي مملكت و شايسته تقدير است. ما مشكل هيكلي نداريم، متأسفانه مشكل انديشهاي داريم. ايشان در كتاب «تجربه بسط نبوي» ميگويد من در كتاب قبض و بسط ـكه مال قبل از سال 76 بودـ ميگفتم دين خدايي است، دين بشري نيست، فهم ما بشري است. اما كتاب تجربه بسط نبوي كه تقريباً خط بطلان كاملي روي قرآن ميكشد و قرآن را كاملاً له ميكند، در هفت هشت ده جلسه و تفصيلاً دربارهاش بحث كرده و جوابش را دادهام، اما ميخواهم حرفهايش را بگويم. چاپ اول كتاب مال سال 78 است، يعني دو سال از 76 گذشته و بستر آماده شده است. در پيشگفتار كتاب ميگويد: «در قبض و بسط تئوريك شريعت، سخن از بشري بودن و تاريخي بودن و زميني بودن معرفت ديني ميرفت». خود دين اينطور نبود، معرفت ديني اينطور بود «و اينك در بسط تجربه نبوي، سخن از بشريت و تاريخيت خود دين و تجربه ديني ميرود». خود دين يك امر بشري است.
*پس اسلام دستور اجتماعي ندارد.
بله، از مردم عرب گرفته، اصلاً ربطي به قرآن ندارد. حرف خدا نيست، حرف پيغمبر(ص) است و او هم از مردم عرب گرفته! بعد چه ميگويد؟ از مردم عرب گرفته و اين مال فرهنگ مردم عرب است. فرهنگ عرب بالاتر است يا فرهنگ ما؟ فرهنگ عربهای جاهليت و به قول شماها عربهاي سوسمارخوار یا فرهنگ عصر مدرن و تكنولوژي؟
*نتیجه این میشود که حرفهای پیامبر به درد ما نميخورد و مال تاريخ و مردم جاهل عرب است.
ميگويد ديگر دبّه در نياوريد و بگوييد ما ميخواهيم به اين آيات قرآن ملتزم باشيم، دقيقاً با همين واژه. بعد ميگويد من كه ميگويم اصلاحطلبم، اصلاحطلبم، اصلاحطلبم، با سياست كار ندارم، با فرهنگ كار ندارم. اينها را بگذاريد كنار، اصلاح خود قرآن! پرسيدم: «يعني فهم قرآن؟» گفت: «نه بابا! اصلاح خود قرآن»!! آدرس بدهیم و دستهبندي کنیم كه اين آيات از قرآن حذف شود!
*آيات اجتماعي را حذف كنيم؟
كلاً! گفتم: «اگر اينها را حذف كنيم كه قرآن كم ميشود». ميگويد: «مشكل بعدي شما را من حل ميكنم». چهجوري؟ ميگويد: «وحي ادامه دارد! شما يك باور خرافي داريد كه دين ختم شده. قطع نشده، پيغمبر ميآيد!» پيغمبر ميآيد؟ چه كسي پيغمبر است؟ ميگويد: «به خود ما وحي ميرسد!» روشنفكران ادعاي پيغمبري دارند! بلافاصله بعد از اينكه اين انديشه آمده، آقاي اكبر گنجي ـ حيث سياسي قضيه را كار ندارم، طبيعي است كه اينجور آدمها بايد در فتنه 88 جلوي نظام و جلوي دين بايستند. اين اواخر موقعي كه براي حماسه 9 دي دعوتم ميكردند كه سخنراني كنم، درباره اين حماسه حرف نزدم، بلكه گفتم: «كساني كه انديشه فتنه 88 را آفريدند، مهم هستند». چه كساني آمده بودند؟ از سروش تا گوگوش. به قول مقام معظم رهبري رقاصهها هم آمده بودند. از سروش تا گوگوش؛ واقعاً همينطور بود.
اكبر گنجي بر اساس اين انديشه چه ميگويد؟ در مصاحبه اسم يكي ديگر از اين روشنفكرها را نياورم. مطرح نشود بهتر است. اين مطلب مال چه وقتي است؟ نشريه راه نو مال الان نيست كه اين حرف زده بشود. صفحه 22 و 23، شماره 13، 27 تيرماه 77. در سال 76 كارگزاران اين بستر را آماده كردهاند و ببينيد ايشان صريحاً چه ميگويد. به آن آقايي كه با او مصاحبه كرده، ميگويد: «آقاي فلاني! شما دين را سه بخش كردهايد. سه نوع دين داريم. دين شماره 1، دين شماره 2 و دين شماره 3. دين شماره 1 قرآن و روايات و كتاب و سنت. دين شماره 2 فهم علماي ما از آنها، الميزان و رسالهها و اينها. دين شماره 3 عمل پيروان». ميگويد: «اگر اسلام اين است كه اين آخوندها و چادريها عمل كردهاند، نخواستيم. این شد عمل پيروان. بعد آمديد گفتيد دين مقدس است. مقدس بودن دين هم اين است كه از ناحيه خداست، نقضناپذير است، بدون چون و چراست و…» ميگويد: «آقاي فلاني! ميداني ما روشنفكرها به چه چيزي اعتقاد داريم؟ معتقديم دين شماره 3 كه مقدس نيست. عمل پيروان كه تقدس ندارد و از ناحيه خدا نيست. دين شماره 2 كه هيچي، واضح است. ما معتقديم دين شماره 1 هم مقدس نيست، يعني قرآن و روايات هم از ناحيه خدا نيست. نقضناپذير نيست. قرآن گفته؟ من آن را نقض ميكنم، خب بگويد. نقضناپذير نيست، كامل نيست». عين عبارات را برايتان بخوانم. خيلي جالب است. نشريه راهنو. «در سالهاي اخير به نظر من اين توجه دارد حاصل ميشود، يعني روحانيت ما از بيرون كه به رويكرد روشنفكران ديني نگاه ميكند، ميبيند كه طرح روشنفكري ديني كه يكي از لوازمش نگاه تاريخي به دين است، به هر 4 معنايي كه فرموديد، از دين تقدسزدايي ميكند. چهار معنايش چيست؟
1) از ناحيه خدا آمدن.
2) كامل بودن.
3) بيچون و چرا بودن.
4) نقضناپذير بودن.
به عبارت ديگر طبق تفكيك شما از اسلام، اسلامِ 1) كتاب و سنت، اسلامِ 2) تفسيرها و شرحهاي نوشته شده بر قرآن، اسلامِ 3) عمل پيروان آن. آنها ميبينند كه نهتنها تاريخي ديدن، از اسلام 2 قداستزدايي ميكند (از فهمهاي ما) بلكه از اسلامِ 1 نيز قداستزدايي خواهد كرد. قرآن و روايات ما مقدس نيستند.» بعد ميگويد: «بدين ترتيب در اين نوع دينپژوهي (روشنفكري ديني) ختم نبوت اصلاً معنا نخواهد داشت. چنين تاريخنگرياي درباره دين منتهي به قداستزدايي از دين به هر 4 معنا ميشود». علناً ادعاي پيغمبري او را ببينيد: «روشنفكري ديني نهتنها از دين قداستزدايي ميكند، بلكه با ادعاي افزودن به دين بهنوعي ادعاي پيامبري ميكند».
من اين متن را بردم پيش آقاي دكتر سروش. گفتم: «چرا در قبض و بسط گفتي تجربه ديني همان وحي است و اين تجربه ديني و وحي ادامه دارد؟» اين عين جمله آقاي دكتر سروش است. ميگويد: «نگوييد علماي ما و عرفاي ما شارحان دينند. اينها بر خودِ دين افزودهاند. فراموش نكنيم عارفان ما بر غناي تجربه ديني ـتجربه ديني چه بود؟ وحيـ و متفكران ما بر كشف و درك ديني چيزي افزودهاند. نبايد فكر كرد اين بزرگان فقط شارحان آن سخنان پيشين و تكراركننده هستند». گفتم: «آقاي سروش! چرا اين را گفتي كه آقاي اكبر گنجي علناً ادعاي پيغمبري بكند؟» خدا شاهد است كه اين صحنه يادم است. ايشان مكثي كرد و خنديد. گفت: «بله، اكبر گنجي مفسر كلام ماست». پس نبوت ادامه دارد. ادامه دارد؟ سئوال! پس ائمه فرمودند نبوت ختم شده؟ ميگويد: «آن باور خرافي اول شما بود كه ميگفتيد نبوت ختم شده، الان باور خرافي دوم شما اين است كه ائمه معصوم هستند. ائمه گفتند؟ ميخواستند نگويند!» عين جمله او هست. ميگويد: «ما كلام را از حضرت علي(ع) ميگيريم، اگر استدلال داشت و من قانع شدم…» من رشتهام فيزيك نيست و چيزي را به من ميگوييد ميگويم قانع نشدم. ميگويم: «مگر فهميدي كه قانع نشدي؟ مگر تو فيزيك بلدي؟ چرا تصور ميكني قانع شدن تو دليل بر درستي يا بطلان امري است؟» ايشان ميگويد: «تازه من بايد قانع شوم. اگر قانع شدم، ميپذيرم، اگر قانع نشدم، نميپذيرم، خواه گوينده سخن علي(ع) باشد، خواه ديگري.» مگر معصوم نيست؟
عين جمله را ميخوانم. صفحه 135: «حال سخن ما اين است كه وقتي در كلام، دليل ميآيد، رابطه كلام با شخص و شخصيت گوينده قطع ميشود. ما ميمانيم و دليلي كه براي سخن آمده است. اگر دليل قانعكننده باشد، مدعا را ميپذيريم و اگر نباشد نميپذيريم. ديگر مهم نيست كه استدلالكننده، علي(ع) باشد يا ديگري». پس قرآن كه ارزش ندارد، ائمه(ع) هم كه معصوم نيستند. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» كه قبولش نداريد «وَ عِتْرَتِی» كه قبولش نداريد. سئوال من اين است كه روشنفكر ديني ديگر چيست؟ اينكه من ميگويم روشنفكر ديني نداريم به خاطر اين است كه فقط ايشان نيست، چند تاي ديگر برايتان ميخوانم. در زمان دوم خرداد يك جاي دين را نشان بدهند كه به آن حمله نشد. پيغمبرش؟ قرآنش؟ نمازش؟ كجاي آن؟ اينها حتي به عمر حضرت نوح(ع) هم رحم نكردند. اين صحنه يادم است. يك بار ديدم يك روزنامه نوشته: «اي بابا! اينكه ميگويند قرآن ميگويد: أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً(26). 950 سال! مگر ميشود يك انسان 950 سال عمر كند؟ اين مال قبيله حضرت نوح(ع) است». آنها به اين هم رحم نكردند. البته داخل پرانتز بگويم. با نوح(ع) كه كاري ندارند. اگر نوح(ع) نتواند 950 سال عمر كند، امامزمان(عج) هزار و صد و خردهاي سال عمر ميكند؟ مشكل جاي ديگري است. با مرده كه كاري ندارند. اين ديني است كه حزبالله لبنان درست كرده، جلوي استكبار ايستاده، در منطقه دارد نفوذ ميكند، اين اسلام بايد له شود.
عبارتهاي بعدي را از ديگران بخوانم. واقعاً فرهنگ ضد ديني به شكل كامل در تمام انديشهها و متأسفانه مطبوعات و… حاكم بود.
«آدم و حتي معصومين(ع) خود به خود و بدون نظارت مردم و بهطور اصولي در معرض انحرافند». اين خيلي خطرناك است. معصومين در معرض انحراف هستند. مال چه كسي است؟ از اعضاي نهضت آزادي، روزنامه عصر آزادگان، 16/10/78. هر چه داريم زير سر سال 76 است.
بعدي را بخوانم. ما كه ليبراليم، همه چيز مشكوك است. خدا هست؟ نميدانيم. معصوم هست؟ نميدانيم، پس ميشود عليه اينها حرف زد؟ عليه خدا هم حرف زد؟ ميشود حتي عليه خدا راهپيمايي هم كرد؟ بله آقا! چرا نشود؟ فقط مجوز داشته باش كه نيروي انتظامي جلوي تو را نگيرد، ميتواني حتي عليه خدا راهپيمايي كني! آقاي اصغرزاده ميگويد: «اگر مجوز راهپيمايي به هر گروهي بر اساس قانون داده شود، اشكال ندارد، حتي عليه خدا». روزنامه آفتاب امروز، 2/6/78. رسيدند به تسامح و تساهل. قرار بود براي مملكت ما چه چيزي بياورند؟ «دامنه تساهل، امور جنسي و همجنسبازي را نيز فرا ميگيرد». خيلي خطرناك بود. اينها به دنبال آوردن چه چيزي بودند؟ كدام روزنامه؟ روزنامه صبح امروز مال آقاي حجاريان، 12/8/78. چيزي باقي نمانده بود. اگر همه چيز مشكوك است، امام زماني هست؟ معلوم نيست. حالا اگر باشد، معصوم است؟ نه، همه چيز مشكوك است، ما ليبرال هستيم، ما مدرن هستيم. اگر مشكوك است و معلوم نيست حرفش درست باشد، ميشود امامزمان(عج) را نقد كرد؟
جملهاي برايتان بخوانم از آقاي محمدرضا خاتمي، صريحاً اعلام ميكند. كي؟ سال 84، 31/1/84 دو ماه مانده به انتخابات دوره اول آقاي احمدينژاد. روزنامه اقبال مال آقاي معين كانديداي اصلاحطلبان. ايشان ميگويد 8 سال از اصلاحات گذشت. چه كسي ميگويد اصلاحات شكست خورده؟ اصلاحات آنقدر پيروز شده كه ما به خود حق ميدهيم كه اگر در رأس حكومت، آن امام غايب و معصوم هم باشد، او را در ملاءعام استيضاح كنيم. بله، چون معصوم اصلاً يعني چي؟ من نميدانم اينها به چه چيز باور دارند؟ جمله را عيناً بخوانم كه مستند باشد. روزنامه اقبال 31/1/84، محمدرضا خاتمي: «يكي از بزرگترين دستاوردهاي اين دوران 8 ساله آن است كه حكومت از جايگاه آسماني و ملكوتياش به زمين نشست. حتي اگر امام غايب و معصوم هم در رأس حكومت قرار بگيرد، بايد بتوان به او انتقاد كرد و از عملكردش ايراد گرفت و در ملاءعام استيضاحش كرد». اين نكته خيلي خطرناك است. الان واضح شده كه چرا غربيها و امريكاييها از اصلاحطلبها دفاع ميكنند، چون همگي يك فكر دارند با شدت و ضعفهاي متفاوت. قرار است حمله به نظام، حمله به اسلام، حمله به ولايتفقيه انجام شود. اگر امامزمان(عج) را ميشود نقد و استيضاح كرد، وليفقيه كه تكليفش معلوم است. اينها اصلاً به اين نكته باور دارند؟ باور به قرآن دارند؟ چگونه كسي باور به تشيع دارد و ميتواند اين حرف را بزند؟ بعد آمد خيلي ماستمالياش هم كرد كه باز هم درست نشد.
اين همه حمله عليه دين و اين ظرفيتها پر شده، در سال 84 با آمدن آقاي احمدينژاد اميد داشتيم كه خوب هم شد و در دولت اول، ايشان موفق هم بود، براي همين مقام معظم رهبري فرمود اينهايي كه كارگزاران و اصلاحات آوردند، ضد اسلام است. پس انقلاب اسلامي اين نبود، براي همين آقا ميفرمايند: «دولت آقاي احمدينژاد (دولت اولش) قطار انقلاب را در ريل خودش قرار داد»، يعني چه؟ يعني دو دولت قبلي قطار انقلاب را از ريل خودش خارج كردند، منتهي متأسفانه در دولت جديد آقاي احمدينژاد، با آمدن حلقه انحرافي، دوباره فكر اصلاحات زنده شد. دقت كنيد كه چرا مكتب ايراني مطرح ميشود؟ من مكتب ايراني را ادامه همين انديشه ميبينم كه اسلام بايد برود. ظاهر را نگاه نكنيد كه حرف دين و اين چيزهاست. آن دو تا هم آخوند بودند. اينها شهيد داده و جانباز داده و در جنگ بودند. ريچارد رورتي(27) در سال 86، يعني دو سال بعد از انتخاب آقاي احمدينژاد آمد ايران. مصاحبه ميكند و جمله مهمي دارد. ميگويد: «ديگر حرف از سكولاريسم نزنيد. مردم ايران مسلمانند. برويد به سراغ چيزي كه به وسيله آن بشود بر مردم اثر گذاشت. مليگرايي را مطرح كنيد»، لذا مكتب ايراني مطرح ميشود. اگر مرادشان مكتب اسلام است، چرا ميگوييد مكتب ايراني؟ بگوييد مكتب اسلامي، همان چيزي كه امام فرمود، رهبري ميفرمايند، همان كه دين ميگويد، مردم ما ميگويند. مردم ما مسلمانند، بگو مكتب اسلام. مردم ناراحت ميشوند كه شما بگوييد مكتب اسلام؟ مردم جانشان را براي همين اسلام دادند و ميدهند. چرا بحث را منحرف ميكنيد؟ پس منظورتان مكتب ايراني نيست. اگر مكتب ايراني بود، چرا از دلش دفاع از دين بيرون نميآيد؟ خيلي جاي گله دارد. رفتيد و منشور كوروش را آورديد؟ از چه كسي گرفتيد؟ از انگلستان. شاهنشاه آريامهر نتوانست منشور كوروش را از دست انگلستان دربياورد، براي چه منشور را به شما دادند؟ كدام زمان اين منشور را به ايران دادند؟ از كدام سفير تقاضا كرديد؟ آقا فرمود دولت خبيث انگلستان در اين فتنهها دخالت داشت. شما پيش اين سفير قد خم ميكنيد و منشور را براي 6 ماه از او تحويل ميگيريد؟ فكر نميكنيد كه چون در منطقه دارد انديشه اسلامي مطرح ميشود، بايد انديشه مليگرايي مطرح شود و به خاطر همين حالا انگلستان منشور را ميدهد؟ چرا منشور را به شاه بدهد؟ آن موقع كه مشكلي نبود. الان مشكل هست.
بگذريم. مكتب ايراني در اين راستاست. من مصاحبههاي آقاي مشايي را كامل خواندهام. آقاي احمدينژاد گفت ايشان صاحب انديشه است، براي همين دعوتش هم كردم كه بياييد مناظره كنيم. ما كه دعوا نداريم. شما اومانيسم را مطرح كرديد، پلوراليسم را مطرح كرديد. مگر حرف دكتر سروش چه بود؟ حرف اصلاحطلبها مگر چيست؟ حرف آقاي خاتمي مگر چيست؟ شما اگر خلاف آنها حرف داريد، بياوريد. بگوييد آقاي خاتمي اين را گفته، ولي من اين را نميگويم. سروش مگر صراط مستقيم ننوشته؟ تو تصديق به پلوراليسم داري. آقاي مشايي! مگر نميگويي دوره اينكه كسي بگويد همه بايد مسلمان بشوند و بايد اسلام را ترويج كنيم گذشته است؟ پس امامزمان(عج) قرار است در آينده بيايد چه كار كند؟ اصلاً ما انقلاب كرديم كه چه كار كنيم؟ اسلام را ترويج كنيم. انقلاب را صادر كنيم. معنايش چيست؟ اسلام را ترويج كنيم يا پول بدهيم؟ اسلحه بدهيم؟ چه چيزي را ميخواهيم صادر كنيم؟ انديشه اسلامي را ميخواهيم صادر كنيم.
*ميشود اين را بيشتر باز کنید و ادلهاي را كه براي اين سخن هست، ارائه كنيد؟
به ريز موارد در حوزه سياسي كاري ندارم، بلكه دارم به لحاظ فكري عرض ميكنم. به لحاظ فكري تمام انديشههايي كه آقاي مشايي مطرح كرده دارم و در بارهشان صحبت هم كردهام كه در سايتها هست. شاخصههايش اينهاست: تصريح بر اومانيسم و پلوراليسم و موارد ديگر و اينها همان حرفهاي مدرن است، حرفهاي دكتر سروش است، دكتر سروشي كه به قول خودشان معلم فكري اصلاحطلبان است.
پس سيري را عرض كردم كه از زمان دولت كارگزاران حمله به اسلام آغاز شد، به لحاظ سياسي، انديشه ليبراليسم حاكم شد و به لحاظ انديشهاي در حوزه روشنفكري آقاي سروش آمد و علما را زد و نتيجه اين شد كه از دل آن اصلاحات پديد آمد و به برخي از مواردي هم كه عليه خود قرآن و ائمه «سلامالله عليهم اجمعين» اشاره كردم و اينها در سال 84 ضربه خوردند و ديدند نميشود. البته كارهايي هم كه عليه رهبري انجام دادند، تحليل جداگانه و مفصل ميخواهد كه جاي ديگري گفتهام و در اينجا هم اگر لازم باشد عرض خواهم كرد.
*چرا وارد اين فضا شدند؟ چرا در همان فضاي تئوريك بحث نكردند؟
فايده ندارد. مردم مسلمانند و بالاخره بايد يك چيز ديگر را پيش كشيد. اگر دين متولي داشته باشد، نميشود به آن ضربه زد.
*پس بايد متولي را زد…
بله، متولي دين را كه بزنيد، زدن خود دين كاري ندارد. متولي دين مراجع و علما و وليفقيه ما هستند. اینها بايد بروند. اين هم تحليلي دارد كه اگر خواستيد بحث ميكنم. در اين مرحله بحثم را جمعبندي كنم. سير آن از دولت كارگزاران به لحاظ فكري با ارائه بحثهاي هرمنوتيكي و نوشتن كتاب «قبض و بسط شريعت» كه فهم دين نياز به فهم علوم تجربي و چيزهاي ديگر دارد و مراجع و مفسرين ما اين فهم را ندارند، فهم علامه طباطبائي، فهم فقهاي ما يعني آقاي بروجردي و آقاي گلپايگاني و آقاي وحيد، آشيخ جواد، امام «رضواناللهعليه» از دين ارزش ندارد، شروع شد و آن وقت به قول خودشان بايد برويم سراغ دانشجوها و روشنفكرها تا دين را بفهميم. گفتند دين خيلي خوب است. به لحاظ سياسي هم كارگزاران حاكم بودند با انديشه ليبراليسم كه ضد دين است.
در اينجا خاطرهاي را بگويم. در زمان اصلاحات به كرمان رفتم. اواخر اصلاحات بود. در سخنراني به آقاي مرعشي گفتم: «آقا! كجاي ليبراليسم با اسلام ميسازد كه ميگوييد ما ليبرالـدموكرات مسلمانيم؟» سخنرانيام تمام شد و آمدم پايين. يكي از مخاطبين من برگشت و نكته جالبي گفت كه هرگز يادم نميرود. پرسيد: «شما حالت خوب است؟» گفتم: «خيلي ممنون، چه شده مگر؟». گفت: «ميداني اينجا كجاست؟» گفتم: «بله، اينجا كرمان است». گفت: «اينجا پايتخت آقاي مرعشي است. اگر توانستي جان سالم به در ببري، خدا را شكر كن». تازه فهميدم معناي اينكه ماها خشونتطلب هستيم و آنها خيلي اهل بحثهاي علمي و دموكراتيك هستند يعني چه؟ البته قبلاً هم فهميده بودم.
*نسبت حاجآقا مصباح با اين قضايايي كه از اول انقلاب تا الان ترسيم كرديد، مجموعه ايشان و بزرگواراني كه خدمت ايشان بوديد، چگونه بوده است؟
نكتهاي را در مورد حاجآقا مصباح عرض كنم. قبل از انقلاب موقعي كه از مدرسه حقاني جدا ميشوند، از حدود سه چهار سال قبل از انقلاب ايشان به اين نتيجه ميرسد كه تا كادرسازي نكنيم، فكري را نميشود جلو برد. بايد بچههايمان را آشنا كنيم. همين الان هم اگر دقت كنيد مشكلات داخل كشور به خاطر چيست؟ به خاطر مديراني كه ممكن است مثل بنده ساخته نشده باشند.
*همان موقع اين خطرات را حس ميكردند.
بله، شروع كردند به كادرسازي كردن. شد بعد از انقلاب. آقاي رحيميان نقل ميكند اوايل انقلاب ديدم كه مدام برخی نامه ميدهند به حضرت امام كه آقا! ما ميخواهيم مؤسسه ديني، مؤسسه علمي بزنيم، پول بدهيد، بودجه بدهيد. آقاي منتظري كه آن موقع قائممقام بود نامه ميداد، اين و آن نامه ميدادند. آقاي رحيميان ميگويند يك وقت امام گفتند: «چه خبر است هر كسي نامه ميدهد؟ به هيچكس چيزي نميدهيد. همه اينها بايد بررسي شود». در اين فضا نامه آقاي مصباح آمد. امام «رضواناللهعليه» نامه آقاي مصباح را كه ديدند، فرمودند آقاي مصباح را دعوت كنيد بيايد. آقاي مصباح آمدند و توضيح دادند كه داريم اين كارها را ميكنيم. امام به ايشان فرمودند: «همين الان ميرويد. جايي را كه داريد توسعه ميدهيد، كل پولش را من ميدهم».
*زمان همكاري حوزه و دانشگاه است؟
اينها در دفتر همكاري حوزه و دانشگاه هم نبودند. قصه آن جداست. سه چهار تا از مؤسسه و يك خانهاي را گرفته بودند، منتهي جا نبود. من خودم آن وقتها آنجا درس ميخواندم. ايشان ميگفت: «من كه جلوي امام نميتوانستم بگويم نه؛ گفتم چشم». رفتم خانه و هر چه فكر كردم ديدم نميتوانيم توسعه بدهيم. يك هفته نگذشت ديدم در خانه ما را ميزنند. كي آمده؟ آشيخ حسن صانعي از دفتر امام. پرسيد: «امام ميگويند توسعه داديد؟ مگر به شما نگفتم اين پول؟» از اول اين مؤسسه با پول رهبري تأمين شد. الان هم زير نظر رهبري است. آقاي مصباح منصوب از طرف رهبري است. بيش از 70، 80 درصد بودجه اين مؤسسه از دفتر مقام معظم رهبري ميآيد، لذا امام كل بودجه مؤسسه را ميداد و بخش كمي را دولت ميداد. الان هم همينطور است.
اين مؤسسه بهطور كامل زير نظر مقام معظم رهبري است. در زمان جنگ نزديك به 30 شهيد داده، تعداد اندكي هم بودند، اما در جبهه حضور داشتند و در عين حال كادرسازيها هم انجام شد.
بزرگترين نيرويي كه در زمان اصلاحات توانسته به لحاظ فكري با اصلاحات مبارزه كند، حاجآقاي مصباح است. دشمن اين را فهميده. دشمن هيچوقت تيرش را توي كله من آخوند خالي نميكند، توي كله شهيد مطهري خالي ميكند. چرا اين همه حملات عليه آقاي مصباح هست؟ مگر مرض دارند روي هر كسي سرمايهگذاري كنند؟ خدا رحمت كند آقاي مشكيني را. عين جمله ايشان است. چرا اين همه هجمه به سمت آقاي مصباح است؟ چون ايشان شمشير برّان اسلام است. همين يك سال پيش بود كه آقا تشريف آوردند منزل آقاي مصباح و فرمودند من قدر ايشان را ميدانم. براي انقلاب و اسلام، بينظير، درستتر بگويم كمنظير است. من قدر آقاي مصباح را ميدانم. يك بار خودم به ايشان گفتم: «حاجآقا! خيلي به شما حمله ميشود». دوستان جوانتر آرشيو روزنامههاي اصلاحطلب را ببينند. هر روز در 20 روزنامه، تيتر اولش آقاي مصباح بود. حتي فحش ميدادند. من صفحه اول روزنامه خرداد را دارم كه فحش ميدادند. اين منطقشان است. هيچكس آماده مناظره نبود. ميشناختند. سروش اسم همه را آورد و گفت: «من با آنها مناظره ميكنم، با آقاي مصباح مناظره نميكنم»، به دليل اينكه آقاي مصباح قويترين فيلسوف زنده كشور ماست. اين جمله دشمنترين دشمن است. آقاي مصباح خودشان آمدند وسط ميدان. گفتند: «آقا! آبروي شما ميرود». گفتند: «من آبرويم را ذرهذره جمع كردهام، بالاخره بايد در يك جايي هزينه كنم». براي اسلام بايد هزينه شود و جلوي انحرافات با اين حجم عظيم ايستادهاند.
*چه شد كه در انتخابات اخير هم حضرت حاجآقاي مصباح و هم جنابعالي به اين شكل احساس وظيفه كرديد كه صراحتاً وارد شويد؟ آيا احساس خطر جدي يا احساس نياز كرديد؟ قبلاً حاجآقاي مصباح بحثها، تذكرات و راهنماييهايي داشتند، ولي هيچوقت به اين صراحت و جديت وارد ميدان نميشدند.
الان احساس خطر بيشتري ميشود و آن اين است كه امروزه بر خطري كه اصلاحطلبان دارند، خطر حلقه انحرافي اضافه شده است. بر پتانسيل و نيروهايي كه ميتواند بياورد، افزوده شده و متأسفانه ظاهر مذهبي هم دارند و به عنوان دفاع از دولت اسلامي ميآيند وسط ميدان. از اين طرف هم اضافه كنيد عدهاي را كه ساكتين جريان فتنه بودند، واقعيت اين است كه اينها باز آمدهاند وسط و دارند دور ميگيرند. با اصلاحطلبان كه نميشود از نظام و اسلام دفاع كرد، با حلقه انحرافي كه نميشود از نظام و اسلام و رهبري دفاع كرد، مگر ميشود با ساكتين فتنه از نظام وحقوق واقعي ملت دفاع كرد؟ لذا خيلي احساس خطر ميشود. كساني كه واقعاً ولايي هستند و احساس وظيفه ميكنند، امروز بايد به صحنه بيايند كه بتوانند از چهارچوب اسلامي دفاع كنند. ما اهداف بلندي داريم كه بايد به آنها برسيم. ما بايد دانشگاههايمان را به سمت اسلاميسازي ببريم. دانشگاهها بايد اسلامي بشوند. دانشگاه كه اسلامي بشود، يعني هر روز داريد كادرسازي ميكنيد و فردا اينها مديران مملكت ميشوند و مملكت دست اينهاست. كي بايد به اين سمت و سو برويم؟ بايد نيروهايي كه معتقدند و ميتوانند مؤثر باشند، قوانيني را در مجلس تصويب كنند كه از حقوق اساسي ملت و مردم مسلمان، از ولايتفقيه، نظام و اسلام دفاع جدي بشود. آدم نگاه ميكند و ميبيند متأسفانه خيليها خيز گرفتهاند كه با آن افراد نميشود به اين اهداف عالي رسيد.
*چرا شما اينقدر نسبت به ساكتين فتنه در اركان حكومت نگران هستيد؟
چه چيزي باعث ميشود كه انسان ولي خودش را تنها بگذارد؟ باز ميگرديم به زمان امامحسين(ع). چه چيزي بود؟ زمان حضرت امير(ع) چه چيزي بود؟ كساني كه ساكت بودند، 17، 18 هزار نفر ظاهراً اوايل به مسلمبن عقيل نامه داده بودند. همانهايي كه ساكت هستند، ابزار دشمن خواهند شد. 18 هزار تا نامه ميدهند، اما وقتي عبيداللهبن زياد ميآيد، 12 هزار نفر هم اضافه ميشوند و 30 هزار نفر ميروند و پسر حضرت امامعلي(ع) را ميكشند.
كسي كه در زماني سكوت ميكند، منفعتي دارد. پس آن چيزي كه براي منِ ساكت مهم است، منفعت است. منفعت با چه چيزي تأمين ميشود؟ اگر با دفاع از وليفقيه تأمين ميشود، من دنبال منفعت خودم هستم. اگر با نفي وليفقيه بشود، خيلي خطرناك است. يك زماني اگر مسلم آمده است و با مسلم ميشود به منفعت رسيد، ميروم پشت مسلم. يك زماني اگر عبيداللهبن زياد بيايد، من قرار است به منفعت برسم، پس ميروم پشت سر عبيداللهبن زياد. اينها مشكل معرفتي ندارند. گفت گريه ميكرد و گوشواره دختر امامحسين(ع) را ميكشيد. ميدانست، منفعت ايجاب ميكرد چنين كند.
اين آدمها دروغ ميگويند كه طرفدار وليفقيه هستند، چرا؟ به چه دليل دروغ ميگويند؟ مقام معظم رهبري در زمان فتنه مگر نفرمود شفاف بگوييد. عين جمله آقاست. روشنگري كنيد، شفاف بگوييد، هر چه ميدانيد بگوييد. من انتظار ندارم چيزي را كه نميدانيد بگوييد. شفاف بگوييد، روشنگري كنيد، اَيْنَ عَمّار؟ تو طرفدار وليفقيه و ولايتفقيه هستي؟ يك جمله كه در زمان فتنه فرموديد و روشنگري كرديد كجا بود؟ آن زمان وقت سكوت بود؟ روي مرز راه ميروند، اين طرف نگاه ميكنند، اگر اين طرف بيشتر بود، به اين طرف ميآيند و يا بالعكس، لذا به اينها نميشود اعتماد كرد. اين عده اگر اصلاحطلبان سر كار بيايند، چون دنبال منفعت خودشان هستند، به آن سمت ميروند. اگر منفعت من با مسلم است، با او خواهم بود. اگر ديدم عبيداللهبن زياد آمده و منفعت با آن طرف است، 12 هزار نامه هم به 18 هزار نامه قبلي اضافه ميكنم و ميروم مسلم را ميكشم. به چنين افرادي اصلاً نميشود اعتماد كرد. اينها با هر گروهي ميسازند. الان هم ميبينيم كه اينطور هم هستند.
*مجلس نهم چه بايد بكند، چه شاخصهايي بايد داشته باشد و در چه فضايي بايد وارد شود؟
براي من اين سه نكته خيلي اهميت دارند. مجلس بايد به سمت قانونگذاري و اجراي اسلام برود، چون ما معتقديم تنها راه نجات جامعه، اسلام است. چرا؟ چون هر طريقهاي را ارائه بدهيد، دستاورد بشر است و در آن احتمال خطا هست. در مقام عمل هم ديديم هر مقدار كه اسلام پياده شد، نجاتبخش بود. چه بايد بكنيم كه در جامعه، اسلام پياده شود. جامعه كه ميگويم يعني صدا و سيماي ما بايد قانونگذاري شود. بايد قوانين بيايند و اعمال شوند. در تمام حوزهها بايد اين اتفاق بيفتد، در حوزه اقتصاد، فرهنگ و… چه كار بكنيم؟ در مقام عمل ديديم وليفقيه كشور را از گردنهها نجات داد. مجلس بايد سمت و سوي دفاع از وليفقيه را داشته باشد. به قول امام «رضواناللهعليه» ولايتفقيه يك هديه به ملت است، پشتيبان ولايتفقيه باشيد تا به كشور آسيب نرسد.
بخش سوم مردم هستند. بايد قدر اين مردم را دانست. بايد كساني كه متخصص هستند و دنبال منافع خودشان نيستند، اقتصاد مردم را درست كنند. عدالت اقتصادي را در بستر جامعه اعمال كنيم. اگر قرار است بودجهاي بيايد، نبايد در تهران متمركز شود. سر مرز كشور ما، مردم كشور ما هستند و از حيث اقتصادي بايد به فكر مردم بود و زندگي مردم را به لحاظ رفاه اقتصادي بايد بالا آورد. به نظر من مهمترين اهداف مجلس نهم بايد اين سه نكته باشد. البته كميسيونهاي مختلف، وظايف مختلفي دارند. من اشاره كردم كه دانشگاهها بايد اسلامي بشوند و در زمينه فرهنگ بايد به سمت اسلاميسازي برويم. ما در قانون اساسي امر به معروف داريم، اين اصل كجا رفته؟ كجا بايد پياده شود؟ مجلس بايد در دفاع از رهبري بسيار جدي و پشتيبان ولايتفقيه باشد تا نظام به سلامت به هدف برسد و در زمينه مردم، بايد با قوانين مناسب به سمت عدالت در زمينههاي مختلف برود و قوه مجريه هم به جدّ اجرا كند.
*پس شأن نظارتي مجلس هم ميتواند راهگشا باشد.
خيلي زياد، ولي متأسفانه كم است. مجلس ابتدا بايد از نظارت بر خود شروع كند، همان چيزي كه مقام معظم رهبري مدتهاست كه دنبال آن هستند، ولي مجلس متأسفانه هنوز آن را عملياتي نكرده، بعد هم بايد به سراغ نظارت بر قوا و نهادهاي ديگر برود تا انشاءالله مشكلات نظام كمتر شود.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
پينوشتها:
Walter trance Stase(1)
والتر ترنس استيس (1886ـ1968) فليسوف امريكاييـانگليسي كه از او آثاري چون فلسفه هگل، دين و نگرش نوين، عرفان و فلسفه و گزيدهاي از مقالات به فارسي ترجمه شده است. در آخر زندگي كتابي با عنوان «زمان و سر مديريت: جستاري در فلسفه دين» را نگاشت و در پي آشتي معقول علم و دين و رفع تعارض ميان فلسفه طبيعتگرايانه و آموزههاي ديني برآمد.
(2) قرآن كريم، سوره مؤمنون، آيه 18.
(3) قرآن كريم، سوره فرقان، آيه 62.
(4) قرآن كريم، سوره يونس، آيه 3؛ سوره سجده، آيه 4؛ سوره ابراهيم، آيه 32 و….
(5) قرآن كريم، سوره بقره، آيه 4.
(6) قرآن كريم، سوره رعد، آيه 28.
(7) دکتر محمد لگنهاوزن، در سوم می 1953 میلادی در نیویورک متولد شد. وی در سال 1983 دکترای خود را در رشته فلسفه از دانشگاه هوستون اخذ کرد. وی در سال 1979 در این دانشگاه استخدام شد که تا 1989 به تدریس دروس مقدمه منطق، مقدمه فلسفه، زیباییشناسی، فلسفه علم، علم اخلاق، فلسفه مذهب و متافیزیک مشغول بود.
Super etandard(8)
بمبافكن جنگنده فرانسوي كه در جنگ ايران و عراق در اختيار صدام قرار گرفت و مجهز به بمبهاي هدايت ليزري بود.
(9) قرآن كريم، سوره نور، آيه 2.
(10) قرآن كريم، سوره ابراهيم، آيه 1.
(11) جان ديويس راكفلر، (John D. Rockfeller)، (1839ـ1937)، سرمايهدار بزرگ تاريخ امريكا، متولد نيويورك، بنيانگزار شركت استاندارد اويل، ثروتش را وقف بنيادهايي در زمينه داروسازي، آموزش و تحقيقات علمي كرد كه در زمينه تحقيقات پزشكي، بيماريهاي كرم قلابدار روده و تب زرد را ريشهكن كردند.
Microsoft (12)
در 4 آوريل 1975 توسط بيل گيتس تأسيس شد. دارايي كل آن در سال 2010 معادل 17/46 ميليارد دلار بود و 89000 كارمند دارد.
(13) قرآن كريم، سوره تغابن، آيه 7.
(14) قرآن كريم، سوره شعراء، آيه 193 و 194.
(15) قرآن كريم، سوره اسراء، آيه 88.
(16) قرآن كريم، سوره هود، آيه 13.
(17) قرآن كريم، سوره بقره، آيه 23.
(18) قرآن كريم، سوره حاقّه، آيه 44.
(19) قرآن كريم، سوره حاقّه، آيه 45.
(20) قرآن كريم، سوره حاقّه، آيه 46.
(21) قرآن كريم، سوره مدثر، آيه 19.
(22) قرآن كريم، سوره مدثر، آيه 20.
(23) قرآن كريم، سوره مدثر، آيه 22.
(24) قرآن كريم، سوره مدثر، آيات 23 و 24.
(25) قرآن كريم، سوره مدثر، آيه 25.
(26) قرآن كريم، سوره عنكبوت، آيه 14.
Richard McKay Rorty (27)
(1931ـ2007)، مهمترين فيلسوف تحليلي معاصر و به عقيده برخي، بزرگترين فيلسوف امريكايي صاحب نظريه سنت پراگماتيستي و به قولي فيلسوف پساتحليلي (Post – Analytical).
(28) قرآن كريم، سوره اعراف، آيه 176.
(29) قرآن كريم، سوره فرقان، آيه 44.
