گروه ایثار و شهادت سلام دلفان- شهید علی اصغر فیضی واقعا روح بلندی داشت او بر عکس دیگر بچه های همکلاسی رفتار، کردار و اعمالش مانند بچه ها نبود و فکر میکردی با فردی که عمری از آن گذشته و سرپرست خانواده است همنشین هستی. علاوه بر آن رفیقی صادق بود در مشکلات دیگران سهیم بود سختی ومشکلات زندگی را [1]بخوبی میفهمید.
در سال ۱۳۶۰ در حال ساخت ساختمان بودم یک روز برای بازدید سرکارم آمدفرمود کی تمام میشه که وسایل منزلت را بیاری بدون توجه به افکار او گفتم برق کشی مونده که توان خرید سیم و وسایل آن را ندارم بعد از چهار روز یکی از رفقای برق کارش آمد وگفت اصغر منو فرستاده برق کشی کنم گفتم من آماده نیستم گفت وسایل را تماما خریده وبه من داده گفتم مگر ممکنه من به او نگفتم به هر حال منظورم اینست که اوفردی سختکوش،دلسوز شجاع وعاقل بود و از منبع درآمد خود به افراد نیازمندکمک میکرد.
خاطره ی دیگری که از وی دارم این است که در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران بستری بود و من به عیادتش رفتم باهم آمدیم داخل حیات نشستیم گفت چند روز دیگر احتمالا جهت مداوا به خارج میرم آنچه نگرانم میکند ایناست که احتمال دارد فرصت نداشته باشم جبران زحمت برادرم علی جان را بکنم. گفتم برای چی گفت علی رغم اینکه خودش مشکل دارد از روزی که شیمایی شدم هم و غمش شده دنبال مشکلات من رفتن، امیدوارم خدا توفیق بده بتوانم جبران کنم به هر حال ایشان فردی قدر شناس ، مومن وخداترس بودند روحش شاد یادش گرامی باد.
ارسالی از دوست و همکلاسی شهید
—————–
