تولد
ميلاد آن حضرت در شب نيمه رمضان سال سوم هجرى در شهر مدينه بوده است . در سن سى و هفت سالگى به مقام امامت رسيدند و بعد از ده سال امامت ، در سن چهل و هفت سالگى به دست عوامل معاويه به شهادت رسيدند . مرقد مطهرش در قبرستان بقيع مدينه است .
القاب آن جناب : مجتبى ، سبط ، سيد ، امين ، حجت ، برّ ، نقى و زكى است . كنيه آن حضرت ابامحمد بوده است .
امام سجاد عليهالسلام فرمود : وقتى امام حسن عليهالسلام متولد شد ، فاطمه عليهاالسلام به على عليهالسلام فرمود : نامى براى اين كودك انتخاب كن ! على عليهالسلام فرمود : من قبل از پيامبر صلىاللهعليهوآله اين كار را نمىكنم . سپس كودك را به نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله بردند و خواهش كردند كه اسمى بر او بگذارد . حضرت فرمود : من در نامگذارى اين كودك بر خدا سبقت نمىگيرم . در اين هنگام وحى نازل شد و جبرئيل سلام خدا را ابلاغ كرده و گفت : خدا مىفرمايد : على بن ابيطالب براى تو مانند هارون براى موسى عليهالسلام است . نام پسر هارون را كه شُبّر است بر او بگذار . رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود : لغت من عربى است ؟ جبرئيل گفت : عربى شُبَّر ، حسن است .
پس نام حسن را بر اين كودك گذاشتند . (1)
(1) ستارگان درخشان
عبادت امام حسن عليهالسلام
نقل شده كه :
هنگام وضو رنگ امام مجتبى عليهالسلام دگرگون مىشد و حالت وحشتزده به امام عليهالسلام دست مىداد . علت را مىپرسيدند . مىفرمود :
مىخواهم در مقابل پروردگار عالميان بايستم .
هنگام نماز بندهاى بدن امام مىلرزيد و هنگامى كه به ياد قيامت مىافتاد ، ناله اى مىكرد و بيهوش مىشد .
هر كه امام عليهالسلام را ملاقات مىكرد ، مىديد كه به ذكر خدا مشغول است . و . . . (1)
علم به ارحام !
از عبداللّه بن عباس نقل شده كه :
روزى نزد امام حسن مجتبى عليهالسلام بودم كه قصابى در حالى كه گاوى را با خود مىبرد از كنار ما رد شد .
امام عليهالسلام فرمود : بچهاى در شكم اين گاو است كه ماده بوده و سرِ دُم و پيشانى او سفيد است .
من به دنبال قصاب رفتم و هنگامى كه گاو را ذبح كردند و پوست او را درآوردند و شكم او را شكافتند ، ديدم همان طور كه امام خبر داده بود ، است ! نزد امام عليهالسلام برگشتم و گفتم : خدا در قرآن ،علم به ارحام را مخصوص خود قرار داده است !
امام عليهالسلام فرمود : ما به امورى كه پوشيده است ، مطلعيم ! و از امورى خبر داريم كه نه فرشته مقرب و نه پيامبر مرسل ، هيچ كدام آنرا نمىدانند و منحصر به محمّد صلىاللهعليهوآله و اهلبيت اوست(2) .
(1) ستارگان درخشان
(2) منتهى الامال : ج1 .
مكارم اخلاق
عربى نزد امام حسن عليهالسلام رفت ولى قبل از اينكه درخواست خود را بگويد ، امام عليهالسلام دستور داد هر چه پول در خانه بود ، آوردند . مبلغ بيست هزار درهم پول بود كه همه را به آن شخص بخشيدند ! او گفت : مولايم ! چرانگذاشتيد كه ابتدا مدح و ثناى شما را بگويم و تقاضاى خود را مطرح كنم ؟ فرمود : ما خاندانى هستيم كه قبل از اينكه فقير آبرويش ريخته شود ، به او كمك مىكنيم . (1)
جواب ناسزا
روزى يك نفر يهودى سر راه امام حسن عليهالسلام را گرفت و به حضرت ناسزاهاى زيادى گفت . تا زمانى كه آن مرد حرف مىزد ، امام عليهالسلام ساكت بود . وقتى كه او ساكت شد ، امام عليهالسلام به او سلام كرد و خنده نمود و فرمود : اى پيرمرد ! گمان مىكنم غريب هستى و امر بر تو مشتبه شده است . اگر چيزى از ما مىخواهى به تو مىدهيم و اگر درخواست ارشاد و هدايت كنى تو را ارشاد مىكنيم و اگر گرسنه باشى تو را سير نمائيم و اگر بىلباس هستى ، به تو لباس مىدهيم و اگر محتاج مىباشى ، تو را بىنياز مىكنيم و اگر حاجتى دارى ، حاجت تو را برآورده مىنمائيم و اگر به خانه ما بيائى تو را مهمان مىكنيم و . . .
وقتى مرد شامى اين برخورد را از حضرت ديد ، به گريه افتاد و گفت : من شهادت مىدهم كه تو خليفه خدا در زمينى(2) .
صلح با معاويه
امام حسن مجتبى عليهالسلام با دسيسههاى معاويه و نفوذىهاى او در لشكر امام حسن عليهالسلام ، مجبور شد بعد از شش ماه خلافت مسلمين ، با معاويه صلح نمايد .
در عين حال مواد صلح نامه طورى تنظيم شد كه اگر معاويه به آن عمل مىنمود ، آينده را به نفع شيعيان و اسلام تغيير مىداد
(1) ستارگان درخشان
(2) منتهى الامال : ج1 ، ص417 .
.
چند بند ازصلح نامه
1 ـ معاويه حق تعرض به امام حسن عليهالسلام را ندارد .
2 ـ معاويه خليفه است و بايد در ميان مردم ، طبق كتاب خدا و سنت رسول و خلفاى شايسته عمل كند .
3 ـ معاويه نبايد بعد از خود كسى را خليفه قرار دهد .
4 ـ مردم در هر كجا كه باشند از شرّ معاويه در امان باشند .
5 ـ اصحاب و شيعيان على عليهالسلام و جان و مالشان از شرّ معاويه در امان باشند .
6 ـ نسبت به حسنين عليهماالسلام و ساير اهلبيت عليهمالسلام ، حيله و تزوير نكند .
7 ـ هيچ كس حق ندارد به على عليهالسلام ناسزا بگويد .
* * *
صلح امام بهتر از نور خورشيد
بعد از صلح با معاويه ، عدهاى از جاهلان بر امام حسن عليهالسلام ايراد مىگرفتند . حضرت در اين رابطه به آنها فرمود : واى برشما ! چه مىدانيد كه من چه كردهام ؟ به خدا سوگند ! آنچه من انجام دادم ، براى شيعيان ، از آنچه كه خورشيد بر آن طلوع و غروب كند ، بهتر است . آيا نمىدانيد كه من امام شما هستم ؟ و اطاعت من بر شما واجب است و من طبق سخن رسول خدا صلىاللهعليهوآله يكى از دو سرور بهشت هستم . گفتند : آرى . فرمود : آيا نمىدانيد كه وقتى خضر ، كشتى را سوراخ كرد و ديوار را ساخت و كودكى را كُشت ، حضرت موسى عليهالسلام از او ناراحت و عصبانى شد زيرا از حكمت اين كارها خبر نداشت . در حالى كه اين كارها نزد خدا درست بود . آيا نمىدانيد كه هركدام از ما امامان بيعت يك طاغوت و فرعون را بر گردنمان داريم . به غير از قائم عليهالسلام كه حضرت عيسى عليهالسلام پشت سر او نماز مىخواند و خداوند تولد او را مخفى مىدارد و او را غايب مىسازد تا بيعت هيچ طاغوتى به گردن او نباشد و او نهمين فرزند برادرم حسين عليهالسلام است . كه خداوند عمر طولانى به او مىدهد .
سپس او را در حالى كه جوان بوده و كمتر از چهل سال دارد ، ظاهر مىسازد تا دانسته شود كه خدا بر هر چيز قادر است(1) .
فرزندان امام دوم عليهالسلام
1 ـ حسن كه فاطمه دختر امام حسين عليهالسلام را به عقد خود درآورد .
2 ـ زيد
3 ـ قاسم
4 ـ عمرو
5 ـ عبداللّه كه اين سه در كربلا به شهادت رسيدند .
6 ـ عبدالرحمن كه قبل از رسيدن به كربلا رحلت نمود .
7 ـ حسين
8 ـ طلحة
درباره شهيد فخ
حسين بن على بن حسن بن حسن بن حسن در زمان خليفه موسى عباسى قيام كرد و در جنگى كه در سرزمين فخ در نزديكى مدينه صورت گرفت ، به شهادت رسيد .
عبد العظيم حسنى
او با چند نسب به امام مجتبى عليهالسلام مىرسد و از اصحاب امام رضا عليهالسلام و امام جواد عليهالسلام و امام هادى عليهالسلام و از عالمان و زاهدان بزرگ بوده است .
شخصى خدمت امام هادى عليهالسلام رفت . امام عليهالسلام فرمود : كجابودى ؟ گفت : به زيارت قبر امام حسين عليهالسلام رفته بودم . امام عليهالسلام فرمود ، اگر به زيارت قبر عبدالعظيم كه در محل شماست رفته بودى ، مثل كسى بودى كه به زيارت امام حسين عليهالسلام رفته
(1) بحارالأنوار : ج44 ، ص19 .
حضرت حجت الاسلام محمدتقی صرفی پور
