بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی تصمیمی برای حمایت از مظلومان و ستمدیدگان گرفتند که بسیاری آن را بزرگترین یادگار امام (ره) بعد از انقلاب میدانند؛ تصمیمی که دو نام بزرگ را تا ابد بههم گره زد؛ امام خمینی(ره) و قدس، در این روز در خیابانهای ایران همه چیز برای آوار شدن بر سر اسرائیل آماده است.
تمام روزهای رمضان خاطره است، ماهی سرشار از مهربانی و مهرورزی که منشأ کارهای بزرگ است، اگر کمی فکر کنیم این ماه، ماه تصمیمگیریهای بزرگ است؛ شاید همه ما در این ماه تصمیمهایی را برای خود و خانوادهمان گرفته باشیم، تصمیمهایی که بسیار تأثیرگذار بودهاند و جز نیکی و خوبی در آنها نشانی نبوده است؛ چرا که در این ماه چیزی جز خوبی و نیکی یافت نمیشود.
به راستی رمضان عصاره تمام روزها و هفتهها و ماههای سال است، انگار تمام زیباییهای ایام دیگر سال را گرفته باشند و یک جا در سر سفره ماه مبارک رمضان پهن کرده باشند و اگر ماهی، عصاره تمام زیباییها باشد مطمئناً تصمیمهای زیبایی هم در آن گرفته میشود، تصمیمهایی مهم، به اهمیت تمام تاریخ سی و چند ساله یک انقلاب.
یکی از این تصمیمها که عظمت آن به پهنای تاریخ انقلاب اسلامی است و در ماه رمضان هم گرفته شد تصمیمی بود که معمار انقلاب اسلامی ایران گرفتند؛ ایشان در این ماه تصمیمی برای حمایت از مظلومان و ستمدیدگان گرفتند که بسیاری آن را بزرگترین یادگار امام (ره) بعد از انقلاب دانستند، تصمیمی که دو نام بزرگ را تا ابد به هم گره زد؛ امام خمینی(ره) و قدس.
برای تهیه گزارشی برای روز قدس به یکی از خیابانهای شهرستان نورآباد لرستان میروم، خیابانی که هر ساله راهپیمایی روز قدس در آن برگزار میشود، جایی که دیوارهایش تمام شعارهای سی و چند سالهای را که مردم بر ضد اشغالگران قدس سر دادهاند را در سینه دارد، به دیواری تکیه میدهم، داغ است و داغیاش از گرمای سوزان تابستان نیست از شعارهایی است که چند روز دیگر مردم شهر در سراسر این خیابان طنینانداز میکنند، همین طنین است که لرزه را از حالا بر تن دیوارها انداخته است و تب داغی را بر پیشانی پرچین دیوار پخش کرده است.
ساعت ۱۰:۲۰ صبح است و من همچنان به دیوار متکی، مردم ساکت و آرام از کنارم رد میشوند، ساکت و آرام، آنقدر ساکت که صدای اتومبیلها هم در آن سکوت گم شده است، به خوبی با آرامش قبل از طوفان آشنا هستم و میدانم تمام حجم سکوت این خیابان برای ذخیره نیرویی است که چند روز دیگر لرزه بر در و دیوار شهر خواهد انداخت؛ به خود میگویم اینجا همه چیز برای آوار شدن بر سر اسرائیل آماده است.
در خیابانی قدم میزنم که سالهاست زمینش قدمهای محکم روزهداران روز قدس را بوسهباران کرده است و سالهاست به امید این بوسهها دوام آورده است، با هر قدم خاطرهای نزدیک از سالهای دور برایم زنده میشود.
گزارش را با «محمدحسین» مرد میان سالی که سالهاست در این خیابان مغازه دارد شروع میکنم، از او میپرسم این خیابان در چه روزهایی شلوغتر از همیشه است؟ محمدحسین لبخندی میزند، دستی به سر و رویش میکشد و از زبری موهای ریشش لبخندی بر پهنای صورتش مینشیند و به پوستری که در سمت مقابل خیابان برای روز قدس نصب شده است نگاهی میکند و میگوید، اکثراً شلوغ است ولی در روز ۲۲ بهمن و روز قدس شلوغتر از همیشه است.
از او میپرسم در راهپیمایی روز قدس شرکت میکند؟ میگوید من در تمام این سالها با زبان روزه همیشه در راهپیمایی روز قدس شرکت کردهام و اهمیتی که به حضور در مراسم شب قدر میدهم برای روز قدس هم همان اندازه اهمیت قائل میشوم و همیشه اخبار فلسطین را دنبال میکنم چرا که جدای دین و مسلک، هر انسان آزادهای بر خودش واجب میداند برای دفاع از مظلوم و ستمدیده هر کاری بکند که کمترینش حضور در مراسم روز قدس است. یک مشتری صحبتهای محمدحسین را قطع میکند و قیمت جنسی را که به احتمال بسیار زیاد چینی است، میپرسد.
محمدحسین را با مشتریش تنها میگذارم از دور چند جوان را میبینم، خودم را به آنها میرسانم، موضوع روز قدس را مطرح میکنم و ضرورت حضور در این راهپیمایی را، علی که به نظر میرسد از همه بزرگتر باشد، میگوید: ماه رمضان را بعد از شبهای قدرش با روز قدس میشناسم و همیشه روز قدس در هر جایی که باشم در راهپیمایی شرکت میکنم، میپرسم علی، بهتر نبود روز قدس در زمان دیگری بود، غیر از ماه رمضان، مثل اول مهر یا تاریخی دیگر ؟ کمی فکر میکند به قیافههای جدی دوستانش نظری میاندازد و نگاهی هم به زمین میدوزد، دقت که میکنی انگار دارد به زمین فشار میآورد، انگار دارد آن را امتحان میکند، برای تحمل فشار راهپیمایی روز قدس، سر بلند میکند و میگوید: نه، بهترین زمان ماه رمضان است؛ چرا که در این ماه مردم و بویژه مسلمانان یکدل هستند و همه به فکر همنوع میافتند، پس در این ماه زمینه قبلی برای حضور مردم در این روز فراهم است، محسن حرف علی را قطع میکند و میگوید روز قدس جزء جدانشدنی برنامه هر خانواده ایرانی است و من تا جایی که میدانم همه اطرافیانم در این روز به راهپیمایی میآیند.
از محسن میپرسم فکر میکنی تا کی این راهپیمایی ادامه مییابد؟ میگوید: تا وقتی که قدس کاملاً آزاد شود و رژیم اشغالگر از نقشهها حذف شود و نامی از آن در هیچ فرهنگ لغتی نماند.
مصطفی که تا آن لحظه ساکت مانده با این جمله موجودیت خودش را به رخ میکشد و میگوید: به نظر من حتی بعد از آزادی قدس شریف باید مراسم راهپیمایی روز قدس ادامه یابد در واقع باید این مراسم به عنوان نمادی از ظلمستیزی در دنیا وجود داشته باشد و تا زمانی که ظالمی باشد باید روز قدس هم باشد.
محسن و علی و مصطفی هم میروند و باز هم من میمانم و خاطرات سالهای گذشته از روز قدس، حالا دیگر به میانههای خیابان رسیدهام، به درخت بزرگی میرسم، نگاه که میکنم خودش است همان درختی که فیلمبردار لاغر مراسم روز قدس از آن بالا میرفت تا جمعیت بیشتری در کادر دوربینش بنشیند همان درختی که وزن ناچیز فیلمبردار لاغر مراسم روز قدس را بر روی شاخههای مقاومش تحمل میکرد، آن تصویر برای من صفحهای است از شناسنامه روز قدس، هنوز هم بعد از سالها شبح فیلمبردار را بر بالای درخت میبینم، اما حالا دیگر درخت هم برای فیلمبردار خاطره شده است، با وجود این همه ساختمان بلند.
قدمزنان کولهای از خاطرات خیابان امام (ره) و روز قدسش را با خودم همراه میبرم، به انتهای خیابان رسیدهام جایی که هر سال قطعنامه پایانی راهپیمایی روز قدس در آنجا قرائت میشود چند جوان مشغول نصب تابلوهایی برای روز قدس هستند، به آنها نزدیک میشوم مهدی اولین نفری است که با او همصحبت میشوم. خنده بر لبانش نقش بسته و از پایین تابلوها را به دوستانش که بالای داربست هستند میدهد.
میپرسم روز قدس هم همین شور و حال را داری؟ مهدی دست از شوخی کردن با دوستانش بر میدارد و کمی جدی میشود و میگوید: در روز قدس همه ما جدی هستیم ما در مسئله قدس با هیچ کسی تعارف نداریم، میپرسم تا چه حد به این راهپیماییها امیدواری؟ میگوید: بسیار زیاد، این تکلیف امروز ماست و اقتضای زمان ما همین راهپیمایی را میطلبد، مطمئنا اگر میشد الان در خود فلسطین بودم و افراد مثل من کم نیستند.
میپرسم سرنوشت قدس را چگونه میبینی؟ بیمعطلی و بدون درنگ میگوید: قدس عاقبت آزاد خواهد شد این را همه بزرگان دین وعده دادهاند و روزی خواهد آمد که نماز روز قدس را در مسجدالاقصی اقامه خواهیم کرد؛ دوستانش حالا دیگر کار نصب تابلو را تمام کردهاند؛ تابلویی بزرگ از قدس شریف و در کنار آن تابلویی از کشته شدن کودکی خردسال در آغوش پدر، من هم کار گزارش خودم را به پایان رساندهام و گروه سه نفره نصب تابلو را ترک میکنم، از پشت یک نفر صدایم میکند، برمیگردم، مهدی است که با یک دست به عکس قدس اشاره میکند و دست دیگرش را روی قلبش میگذارد و خطاب به من، نوشته روی تابلو را میخواند «القدس لنا».
اینجا خیابان امامخمینی(ره) نورآباد لرستان همه چیز برای آوار شدن بر سر اسرائیل آماده است.
گزارش از: امیر حافظ كاكايی ،خبرگزاری قرآنی
