شهید علی اصغر فیضی در تاریخ یکم اردیبهشت ماه سال چهل وپنج مصادف با محرم الحرام در شهرستان دلفان پا به عرصه گیتی نهاد. در هفت سالگی پدرش را از دست داد، و با وجود دو برادر بزرگتر از خودش، خود سرپرسستی خانواده را بر عهده گرفت.
به گفته دوستان شهید، او سرمشقی برای همکلاسی ها و دوستانش بود. شهید در دوران تحصیل از دانش آموزان ممتاز مدرسه بود.
از همان ابتدا با امام و مسائل انقلاب آشنا بود. و برای همین بود که در دوران راهنمائی مدرسه را رها کرده وعازم دانشگاه جبهه شد.
تردید در این نیست که ذلت نپذیرد هر کوچه که مرد خطری داشته باشد
شاید بی دلیل نبوده که در محرم 68 و در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه شیمیائی شد، چرا که تولدش نیز در محرم بود و برای همین نامش را علی اصغر گذاشتند؛ آموزی اش در اصفهان و سربازی اش در لشکر امام حسین ع گذشت؛
پس از شیمیائی شدن او را به بیمارستان امام حسین ع منتقل کردنداما پس از چند روز دوباره به جبهه برگشت؛
شهید فیضی در یکی از مأموریت هایش (انتقال پیکر های مطهر چند شهید) به خانه خودش سری می زند، برادر شهید می گوید مادرم یک گوسفند نذر کرده بود که از علی اصغر خبری به دستش برسد. فردای آن روز نذرش را ادا کرد، که روز بعدش علی اصغر پس از اتمام مأموریتش سری به خانه زد ولی بیش از یک ساعت گول نکشید که دوباره به جبهه برگشت.
سال 65 آقای کاووسی فرمانده وقت سپاه شهرستان بارها از او خواست که جذب سپاه شود و به صورت رسمی مشغول انجام وظیفه در سپاه شود. ولی شهید خدمتی بدون اسم و رسم را ترجیح می داد.
پس از پایان جنگ، شهید فیضی با اینکه جانباز 70 درصد شیمیائی بود اما هیچ گاه از مزایای آن استفاده نکرد چرا که آن را حق فرزندان شهدا می دانست.(کما اینکه خانواده وی نیز ضمن نارضایتی از بنیاد شهید شهرستان، همان راه شهید در پیش گرفتند) لذا با اداره مغازه خوار و بار فروشی که متعلق به خودش بود امرار معاش می کرد.
به گواهی شهید سید محمد موسوی، ایثار و از خود گذشتگی شهید فیضی زبانزد بود.
همسر شهید، نیز اورا فردی مردمی می دانست که با قرآن بسیار انس داشت. همچنین او می گوید: علی اصغر، مردی شایسته و لایق و نیز مردی تمام بود. در تقوی شهره بود. بسیار زحمت کش و خستگی ناپذیر بود.تحت هیچ شرایطی از بین المال استفاده نمی کرد، حتی در حد نوشتن چند کلمه با خودکار بیت المال. همچنین شهید فیضی معتقد بود که امام خمینی نایب امام زمان است و انقلاب او زمینه ساز ظهور است.
شهید فیضی مدتی را در آلمان بستری بود سپس برای ادامه درمان عازم انگلستان شد.
حاج آقا الهی منش (همراه شهید در انگلستان) بخشی از وصیتنامه شهید را با صدای خود شهید ضبط کرده که الآن هم موجود است. بیشتر صحبت های شهید در مورد محرم می باشد.
نمی آئی و می ترسم جنون از جان من روزی بگیرد عاقبت این خاطرات ارجمندت را
برادر شهید می گوید: علی اصغر روزی از خواهرمان می خواهد جویای وضعیت مالی زنی بیوه شود که سرپرستی چند دخترش را به عهده دارد. پس از این که متوجه می شود از لحاظ مالی در مضیقه می باشد، از خواهرش می خواهد که خود را کارمند کمیته امداد معرفی کرده و ماهیانه مقداری مواد غذائی و وجه را از این طریق به آن زن انفاق می کند. روزی بعد از شهادتس، آن زن خواهر شهید را می بیند و به او می گوید کمیته امداد مستمری ما را قطع کرده و وقتی هم مراجعه کردم گفتند که شما اصلا” تحت پوشش نیستید. که در این جا خواهر شهید ماجرا را برایش توضیح می دهد. برادر شهید می گوید آن زن و دخترانش تا یک سال پس از شهادت علی اصغر، برایش لباس سیاه پوشیدند.
