چندی پیش ، توفیق زیارت دوستی برایمان حاصل شد که به قول خودش : بال و پرش ریخته است . خسته بود . خودش می گفت : « دارم به جایی می رسم که از کار کردن لذت نمی برم ، زود خسته می شوم . تمایلی به قاطی شدن با دیگران ندارم . راستش را بخواهید : بریده ام . تجسم آرزوهای ما این نبود ! » .
در حالی که در سالهای پرحادثه ی انقلاب ، براستی که او خستگی را به زانو در آورده بود : مشتاق بارهای سنگین و به جا مانده و کارهای نشدنی ، در تحرکی شیرین و پرحرارت . و همه ی قله های جوانی خود را ، با همه ی آرزوهایش ، فدای حفظ ارزشها یی کرده بود که یارانش ، در یک مسابقه ی بزرگ و پرشتاب از او پیشی گرفته بودند و رفته بودند و او مانده بود . مانده بود تا هم زخم خلاء دوستان خودرا ، و هم رنج این سفر طولانی را ، در جریان کار و زحمتی مستمر، تحمل کند .
تجسم آرزوهای ما این نبود !
این جمله ، پرچم کسانی است که خودرا بازنده می پندارند . سرمایه هایی به ظاهر هدر رفته ؛ و منفعتی حاصل نشده؛ و بعضاً عافیت جویان فرصت طلب : سوار برکار .
عزیزان ! تجسم آرزوهای ما چه بود ؟ آیا فراتر از آمال انبیاء؟ اگر بنا براین بود که آرزوهای به جا مانده ، دلیلی بر انزوا و بریدن باشد ، اولیای خدا محق ترین بریدگان و منزویان تاریخ بودند . کشاورزی به این نیست که ما ، زمین شخم زده را دانه افشانی کنیم و بلا فاصله ، محصول بالا آمده را درو کنیم . کشاورزی ، علاوه بر زحمت و تحمل سرما و گرما ، وکار و کار و کار ، آفت دارد . و کشاورز ، با تماشای آفت ، دل مرده برنمی جهد که همه چیز از دست رفت . او با «صبوری » و هوشیاری و عمل به ظرایف و تجربیات، محصول بر می چیند . درختی که می کارد ، گاه تا هفت سال ، باری برای او ندارد جز تماشا . او در تماشای نهال خود ، درخت تناوری را می بیند که نه خودش ، بلکه اولادش از آن بهره خواهند برد .
عزیزان ! صبوری را فراموش نکنیم . پیامبران ما و اولیای ما ، آموزگاران صدیق ماهستند . صبوری را از محمد (ص) و حسین (ع) بیاموزیم که نهالی را در هزار و چهارصد سال پیش غرس کردند و امروز ، در این سال ها ، ما از آن بهره می بریم . عجول بودن انسان ، همیشه در طول تاریخ ، کار به دستش داده . نکند این تعجیل ، مارا به ورطه ی یأسی براند که آرزوی ابلیس است . این نهال یأس را ، قطعاً کسی جز او برنمی چیند . آرزوهای به جامانده و صدها قلم از این بدتر ، دلیلی بر خستگی و بریدن ما نیستند . اگر محصول تمامی زحمت و رنج انبیاء و انسان های شریف و خون های پاک ، در این مقطع از تاریخ ، فقط و فقط ، به این مهم ختم می شد که مردمی با اهدافی الهی ، یک تنه و تنها در برابر فرعون های زمان خود می ایستادند و زخم این ایستادگی را نیز به جان می خریدند ، باز ما بازنده نبودیم . حالا این همه دستاوردهای انقلاب به کنار ؛ چگونه است که ما از تلاوت آیاتی که داستان اصحاب چند نفره ی کهف را برای ما بازگو می کنند ، لذت می بریم و بر آن عده ی معدود آفرین می گوییم ؟ چند نفری که هم رنگ جماعت نشدند و دست از دامن ایمان به خدا نکشیدند و در این راه ، از همه چیز خود گذشتند و عبرت تاریخ شدند . آیا محصولات بی بدیل انقلاب ما ، عبرت تاریخ نیست ؟
عزیزان ! امروز روزیست که به در رفتن هریک از ما ، از دامنه ی مسئولیت های این نظام ، شادمانی دشمنان قسم خورده ی دین خدا را در پی دارد . اگرنه ، شانه از حمل بار بیرون بردن و با چند رفیق هم جوش ، شرکتی تأسیس کردن و بساطی به هم زدن که هنر نیست . هنر این است که سربالا بگیری ؛ اگر چه بدانی مزدت را به سیلی می دهند . بدانیم که مردان بزرگ را آرزوهای بزرگ تری است ؛ و آرزوهای بزرگ را ، صبرهای بزرگ تر باید !
چگونه است که با وجود این همه توطئه ، باز ما حرف اول اخبار دنیا هستیم ؟ چگونه است که با وجود این همه تبلیغ و تحریم و تهدید علیه ما ، روز به روز آرمان های ما ، سینه های مشتاق عالمیان را درمی نوردد ؟
آیا حیات دوباره ی دین خدا ، مرهون همین زحمت ها نیست ؟ آیا همین گسترش اسلام ، نمی تواند به عنوان محصولی پربار ، در کارنامه ی حیات ایمانی ما بدرخشد و مارا رو سفید سازد ؟ آیا می توانستیم کاری بکنیم که نکردیم ؟ بضاعت ما همین بود و بس . خدای متعال از ما چه می خواهد جز خرج بضاعتمان در راهی که او تعیین کرده ؟ چگونه است که با وجود این همه تورم و گرانی و فشارهای گوناگون ، شعائر ما ، پر شکوه و پرصلابت ، جلوه می کند ؟ آیا کسی به ضرب زور مردم را به راهپیمایی شکوهمند بهمن امسال آورد ؟ آیا کسی با اجبار مردم را به مراسم دهه ی محرم می آورد ؟ آیا کسی با تهدید و ارعاب مردم را به نماز جمعه و عید فطر می آورد ؟ این همه عظمت از کجا و در چیست ؟ آیا جز این که مارا صاحبی است ؟ و بنا بر این است که ما زمین را به ارث ببریم ؟ شاید محق تر از همه ی انبیای الهی برای نا امیدی و یأس علی (ع) باشد ؛ که بعد از آن همه خرج بضاعت ، بیست و پنج سال صبوری کرد . صبری که هر ساعتش به قدر زحمت هزار ساله ی نوح (ع) روح را می خراشید . اینها را شما بهتر می دانید .
خسته اید ؟ می دانیم ، اما خستگی هایتان را با تماشای امید هایی که هرروز می جوشند به در کنید . و روا نیست که بدلیل پرتاب ترکش های ناهنجار ، صحنه را ترک کنید و به سایه ی انزوا و گریز و انفعال پناه برید ؟ !
خسته هستید ؛ خستگیتان را با تماشای بیرق های در اهتزاز مسلمانی در جهان به در کنید . خسته هستید ؛ خستگیتان را با شنیدن عربده های آمریکا و اسرائیل به سرزندگی تبدیل کنید . عربده هایی که آنان ، از سر ناچاری و ضعف ، در برابر روح سیال و مرز ناشناس انقلاب اسلامی ما سر می دهند .
برخیزید . به صورتتان آب بزنید . آیا صدای گام های آقا را نمی شنوید ؟ آیا صدای نسیم ظهور را در گندم زار پر محصول خود نمی شنوید ؟ یأس ؟ آن هم در دمادم تماشای دانه هایی که سنبل شده اند ؟
نه ، یأس هرگز ! و آقایمان مهدی (عج) و نایب پا در رکابش ، خامنه ای عزیز هرگز جز به سربازی توفنده و امیدوار و سرزنده راضی نمی شوند .
یأس را مچاله کنید و به صورت ابلیس بکوبید : آیا به قدر سلمان و ابوذر و مقداد و میثم ، آن هم از نا اهلان سیلی خورده ایم ؟
اگر نه ، پس بریدن چه معنا دارد ؟ با این تفاوت که سیلی خوردن های آنها جلو ی چشم علی ای بود که برکنار بود . اما آیا علی ما برکنار است ؟
امروز عزیزان ، بریدن هریک از شما ، به مثابه ی فتح یک سنگر حساس ، توسط دشمن است . به این شکست راضی نباشید ؛ و با یک یا علی دیگر ، خود را به سنگر مقاوم خود برسانید ! یا علی !
