به گزارش سلام دلفان، شهید عزیز قاسمپور، در سال 1343 در روستای گاوکش علیاء، از توابع شهرستان نورآباد لرستان، در خانوادهای متدّین و مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدائی را با موفقیت به پایان رسانید. در سال 1351 در معیّت پدرش (مرحوم حاجصیدطاهر قاسمپور(رض))، به مشهد مقدّس مشرّف گشت؛ در کلاسهای قرآنی که از سوی عموی شهیدش(حاج علیرضا قاسمپور) برگزار میگردید، مُجدّانه شرکت داشت. در خیرات و جمعآوری نذورات و مصرف آنها در امور شرعی و عامالمنفعه، ثابتقدم و عضو فعّال پایگاه مقاومت شهدای گاوکش بود. در امر به معروف و نهی از منکر، نماز و روزه، صلة ارحام، نوازش و دستگیری از یتیمان و درماندگان و … با خلوص نیّت اهتمام میورزید.
با شروع جنگ تحمیلی، حیاتش مِن جمیع جهات، متحوّل و نورانیّت دیگری یافت. به کرّات ندای خورشید را از اعماق دلش لبیّک گفت. 11 بار بهعنوان یکبسیجی مخلص، به میادین نور علیه ظلمت و بیداد، اعزام و جمعاً مدت 36 ماه و 25 روز ، در 7 عملیّات و 6 پدافندی عملیّات، به عناوین: « بیسیمچی ، آرپیجی زن ، تیربارچی ، فرمانده و … » در دشوارترین شرایط مردانه رزمید.
در سال1362 فرماندهی و مسئولیّت دستهاوّل گروهان عمّار از گردان علیبنابیطالب(ع) را در منطقه جُفیر، با رشادت تمام، متقبّل گشت و در سال 1365 در عملیّات حاجعمران، از ناحیه کتف و بازوی چپ، مورد اصابت 2 گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و شدیداً مجروح گردید، همین امر او را مصمّمتر و ایمان و عشق و ارادهاش را دو چندان نمود، به نحوی که با دستی زخمی و آویخته بر گرد ، شادمان و سرافراز، با ممانعت اقوام و دوستان و آشنایان، مجدّداً قدم در وادی ایثار و استقامت نهاد.
در سال 1366 معاونت گروهانهای امامحسین(ع) و جماران، از گردان حمزهسیدالشهداء تیپ مستقل57 حضرت ابوالفضل(ع) لرستان را به ترتیب؛ در عملیاتهای نصر(8) و بیتالمقدّس(4) عهدهدار گشت و در مسابقة دوِ 5 کیلومتریای که در زمستان1366، بین نیروهایگردان مزبور برگزار گردید؛ بهعنوان نفر اوّل ، بهخطّ پایان رسید.
با جبهه و جهاد، مألوف و عاشق ایثار و شهادت بود، بهنحویکه از قبل، تاریخ شهادتش را، پشت عکسی که بهیکی از همرزمانش داده بود با قلم مطّهر خویش، مرقوم و درست، همان تاریخ «7/1/1367» بعد از قرائت اذان صبح، با صدای رسای خود، در میان قلل ستیغ منطقه شاخ شمیران عراق، ضمن ساماندهی و معاونت گروهان جماران، توأم با مقاومتی نستوه، با سلاح تیربار، در مقابل پاتک سنگین دشمن، در عملیّات بیتالمقدّس4 ، بعد از تکرار ذکر شهادتینی که بر لبان مبارکش جاری بود، به وصال محبوب و ردای سرخ شهادت مُلَّبس و با عظمت و عزّت در جوار دیگر شهدای همرزمش، در قریة گاوکش علیاء چهره در نقاب خاک کشید.
وصیت نامه:
شهادت به آسانی بدست نمیآید، مگر با آگاهی و عقیده و جهاد. شهادت این آرزوی جاودانه ما و همه پیروان حسینی(ع) دو چهره دارد: یکی خون حسینی(ع) و دیگری پیام زینبی(س)! ما باید از اسلام دفاع کنیم و این دفاع عقلاً و شرعاً واجب است. شهادت نیز آرزوی هر مسلمانی است که اسلام راستین را درک کرده باشد. آری ای مردم شهیدپرور: من و شما آرزو میکردیم، ای کاش در جنگهای صدر اسلام میبودیم و با معاویه و ابوسفیانها و خوارج میجنگیدیم و از یاران محمد(ص) و علی(ع) و حسین(ع) بهحساب میآمدیم و شهید میشدیم، بدانید اکنون نیز جنگ صدر اسلام پیش آمده است! و اگر در آن زمان جنگ بدر و خیبر مطرح بود، اکنون نیز هست، پس در راه خدا مال و جانهایتان را انفاق کنید که خداوند، بهشت را به بها میدهد نه به بهانه!
از شما مردم شهیدپرور و امّت حزبالله میخواهم که جبههها را خالی نگذاشته و دست از حمایت رزمندگان اسلام برندارید و اگر توان حضور در جبههها را ندارید، لااقل در مقابل فسادهای داخلی مقابله، و اجازه ندهید که عدهای ضدانقلاب به اسلام ضربه بزنند.
ای خدای بزرگ ! میدانم که امام امّت، خمینی بتشکن را برای هدایت ما فرستادهای، و من بر خودم وظیفه دانسته که به ایشان لبیک گفته و به خاطر دفاع از دین اسلام ، خویشتن با اختیار تمام قدم در جبهه گذاشته و تا قطرهای خون در بدن دارم ، استقامت خواهم نمود تا که شاید با ریختن خون خود و دیگر همرزمانم راه کربلا را هموار ساخته و به اسلام خدمتی کرده باشم.
و اینک سخنی چند با پدر و مادر مهربان و خواهران و برادرانم : ای پدر گرامیم! از تو میخواهم نظیر زینالعابدین(ع) صبور باشید. و تو ای مادرم! خوب میدانی وقتی زینب(س) تمام یاران و عزیزانش را شهید دید و هنگامه آن بود که حسین(ع) مظلوم به میدان برود، چقدر نگران و مضطرب بود و حسین(ع) دلداریش میداد و میفرمود: خواهرم، ناراحت مباش؛ زیرا دشمنان اسلام از نگرانی تو شادمان میشوند، پس تو نیز، زینبوار مقاوم باش و اگر شهید شدم، هرگز کمترین ناراحتی به خویشتن راه مده! مبادا کوردلانی از پریشانیت خوشحال شوند. پدر عزیز و مادر مهربانم! شما همیشه میگفتید:« ایاک نعبد و ایاک نستعین »و « اهدنا الصراط المستقیم » و این همان یاری جستن، پرستش و هدایت به آن « صراط مستقیم » است، که فرزندتان را در راه اسلام هدیه کردهاید و در صحرای محشر، انشاءالله شما را شفاعت خواهد کرد. از خواهرانم میخواهم « کما فی السابق » در حفظ حجابتان بکوشید. در خاتمه از پدر و مادر و برادران و خواهران، و دوستان و آشنایانی که از من بدی دیدهاند حلالیت خواسته و طلب بخشش دارم. خداوندا: اگر کارهای ناشایست انجام دادهام، غفلت مرا دریافته است، تو خود بر من نگیر و ببخش!
مستند سردار شهید عزیز قاسم پور
