سلام دلفان
سلام دلفان
سلام دلفان
کد خبر: 114016
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۵
تعداد نظرات: ۹۳ نظر
خانه » اخبار برتر » نامه ای از جنس درد و برف به آقای رستمیان؛نماینده ی محترم دلفان و سلسله
Print This Post
شرحه ای از دل پردرد یک شهروند دلفانی:

چرا اعضای شورای شهر نورآباد، تا قبل از انتخابات، در هر کوی و برزن دیده می شدند و بر هر مرده ای نماز می گذاردند و دست ادب بر سینه، به هر رهگذر سلام می دادند،(همچنان که اکنون نیز در همه ی این صحنه ها، آیندگان این عرصه را با همان ادب و احترام مشاهده می کنیم) ولی در جریان این بارش برف و بحران بی مهری، جای گرمشان را ترک نکردند و چای لب دوزشان را کنار نگذاشتند و در هیچ صحنه ای دیده نشدند و بیکار بودند و خنثی، که این مهم را مردم به خوبی لمس کردند.

با عرض سلام و احترام به محضر مسئولین محترم سایت مردمی سلام دلفان، تقاضا دارد ضمن انتشار متن نامه ی ذیل، آن را به سمع و نظر نماینده ی محترم دلفان و سلسله رسانده و پاسخ ایشان را به آن مطالبه و پیگیری نمایید. بسیار متشکر و ممنونم. حسین بهاری
و اما بعد . . .

با نام خدا و یاد مهدی
جناب آقای علی رستمیان؛ نماینده ی محترم دلفان و سلسله
سلام علیکم،
از اینکه بعد از گذشت ۲۱ روز از بارش برف سنگین در دلفان، دریافتید که مشکلاتی ماوراء تصور و انتظار، برای مردم به وجود آمده و متعاقب آن، کم توجهی و بی مهری هایی فراتر از مشکلات برفی از سوی مسئولینی با قلب یخی، دل مهربانشان را شکسته و دستان بی نمکشان را خالی باز گردانده، از شما ممنونیم.
بر شما خرده نمی گیریم که بلاشک نگاه فراذهنی جنابتان به افق های آینده ی دلفان، شما از دیدن چنین مشکلات ریزی باز می دارد و بدیهی است که پرداختن به آنها، از سرعت ۱۲۰ کیلومتری حضرتتان می کاهد.
گرچه بارش چنین برفی، در ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته بی سابقه بوده اما در مقایسه با بارش های دهه ی شصت، می توان گفت که برفی نباریده که نیاز به تشکیل ستاد بحران و استمداد یاری از استانهای همجوار داشته باشد و باید در همان روزهای اولیه با همت دستگاههای ذیربط شهرستان، مرتفع می شد که اگر به اندازه ی برف سال ۱۳۶۸ هم می بارید به هیچ وجه کمبود امکانات و نبود احساسات، توجیه مناسبی برای کم کاری مسئولین بی درد و محصور کردن مردم در زیر آوار برف نبود.
بگذارید از زاویه ی دیگری به موضوع بپردازیم.
بعد از انتظاری چند ساله، بالاخره در دلفان برف بارید. برفی که به زعم بزرگترها، هرچند با برکت و نیازمند شکر فراوان، ولی از جهت حجم بارش، برفی کم یا متوسط و بسیار طبیعی بود و به پندار نوجوانان و تازه جوانان، برفی عظیم و حیرت آور بود. آنچنان که مسئولین و کارکنان ادارات ذیربط شهرستان را چونان کلافی سردرگم، به هم پیچاند و هریک را به سویی کشاند و در هر گوشی حدیثی خواند. چنین عجز و درماندگی، حتی در جریان سیل فراگیر و مخرب سال گذشته در دلفان دیده نشد.
بعد از گذشت دو هفته از بارش، هنوز کوچه ها بسته و معبرها یخبندان بود و مردم دلفان سرگردان.
اکثر آژانسهای شهر، کاملاً تعطیل بودند و از جابجایی مسافران امتناع می کردند چرا که مبدأ و مقصد همه ی آنها، کوچه بود و کوچه ها نیز انباشته از برفی گران که جز راه باریکی ناشی از گذر رهگذران، جایی برای تردد وسائط نقلیه نداشتند. فقط تاکسی های زرد و سبز در خیابان های اصلی آمد و شد داشتند و بس.
اگر شهرداری لودر و گریدر نداشت لااقل می توانست بر کوچه و خیابان های لغزنده و یخ بسته ی این شهر بی صاحب و بی معترض، ماسه و نمک بپاشد و باید می پاشید که نپاشید جز فلان جا و فلان جا و فلان جا.
فعالیت دستگاه های لودر و گریدر در بازگشایی و پاکسازی محله های نورآباد را در آن روزهای اولیه، نباید تماماً به حساب شهرداری گذاشت که اگر همکاری دلسوزانه ی کسانی چون سردار عبدالهی، مهندس امیدی و مهندس حیدری نبود هنوز کمتر کوچه ای بود که ماشینی از آن می گذشت.
چرا اعضای شورای شهر نورآباد، تا قبل از انتخابات، در هر کوی و برزن دیده می شدند و بر هر مرده ای نماز می گذاردند و دست ادب بر سینه، به هر رهگذر سلام می دادند،(همچنان که اکنون نیز در همه ی این صحنه ها، آیندگان این عرصه را با همان ادب و احترام مشاهده می کنیم) ولی در جریان این بارش برف و بحران بی مهری، جای گرمشان را ترک نکردند و چای لب دوزشان را کنار نگذاشتند و در هیچ صحنه ای دیده نشدند و بیکار بودند و خنثی، که این مهم را مردم به خوبی لمس کردند.
جناب رستمیان!
آنچه به عرض عالی رساندم گوشه ای از مشکلات سطح شهر نورآباد بود. از حال روستائیان عزیز در اولین روز نزول این نعمت الهی تاکنون، اطلاع دارید؟!
می دانید که دیدارشان به اردیبهشت افتاده است؟
می دانید که برای رساندن بیماران و به دنیا آوردن نوزادانشان چه خطراتی را به جان خریده اند؟
می دانید که برای خاکسپاری عزیزانشان به چه زحمت هایی افتاده اند؟
و هم اکنون نیز در برف و بوران محاصره اند و راه به جایی ندارند و ما پیاپی چای چکش سبزمان را می نوشیم و فارغ از این هیاهو، گل های طلایی استقلال را به رخ طرفداران پرسپولیس می کشیم و چه خیالی داریم که برف باریده یا کسی در برف مانده است.
به قول بزرگمرد عرصه ی شعر و ادب دلفان، شادروان مرحوم علی خان علیزاده کریم آبادی:
ثلج عظیمی، طوری واریه
اصلاً جغد و زاغ، دیارو نیه
همسا أر همسا، گذر نمکه
دی مِردی ادعا چمر نمکه
نه شو نشینی، نه ریز و رازه
نه رمه تمک، نه گُره سازه
ژَ هم صحبتی، دلفون بی خالی
مخصوصاً جلیل، ایمه نورعالی . . .
حال که برفی باریده و این همه مشکل بوجود آورده و این همه بی مهری و کم توجهی و بی عدالتی در پی داشته، نماینده محترم شهرستان، وجود مبارک خویش را به زحمت انداخته و از تهران یا هندوستان یا هرجای باصفای دیگر که در آن زمستان را به خوشی گذرانده، برخاسته و آهنگ دلفان کرده و دریافته که مردم دیارش، درد برفی کشیده اند که مپرس و زهر برفی چشیده اند که مپرس؛ آنگاه دست مبارک به قلم زرنگار برده اند و دست به دامان استاندار لرستان گشته اند که به فلان جا و فلان جا بگویند که به داد مردم نورآباد برسند. ایشان می توانست با نگاهی کوتاه به تقویم خورشیدی، بداند که آخر بهمن است و چله های بزرگ و کوچک رفته اند و روستائیان عزیز، از امثال ایشان قطع امید کرده و چشم امید به آفتاب تموز دوخته اند که برف را ذوب و معبری برایشان بگشاید.
به قول خودمانی، عالی برا
امیدوارم که نامه ام را حمل بر بی ادبی و گستاخی ننمایید که شرحه ای بود از دل پر درد یک شهروند دلفانی که تمام مشکلات دلفان را لمس کرده و چون دیگر دلفانیان لب به سخن نگشوده ام. اما نامه حضرتعالی به استاندار لرستان بعد از گذشت ۲۱ روز از آغاز بحران بارش برف، باعث شدکه این یک قلم را دیگر برنتابم و سکوت بشکنم که دلم شکست وگرنه این مشکل، یکی است از هزاران مشکل این شهرستان، که گاه مالشان را می گیرد و گاه جانشان را.
و بدانید که اگر این روند ادامه یابد بعنوان یک دلفانی که انتخابت کرده است، با حربه ای به نام حق الناس، گریبانتان را خواهم گرفت و هیچکس، نه سردار و نه مختار و نه عطار، نخواهند توانست حق من را به تو ببخشند. حسین بهاری
برف می بارد و برف می بارد
بلای خانمان سوز گدایان، سخت می بارد.
یکی از پنجره، سر کرده برون
گفت: به به، چه زیباست زندگی!
ناگهان گدایی گوشه نشین، ندا داد:
غلط کرد و خطا گفت، آنکه گفت زندگی زیباست
زندگی بهر چون تویی زیباست
که به یک دستت جام می و دست دگرت بر گردن مه پیکری زیباست
نه بهر من مفلوک تن بیمار
که بالین سرم خاک نمناک است و هم آوای شبم، برف و بوران
آری، زندگی بهر چون تویی زیباست . . .

 

  1. نویسنده دیدگاه: علی340
    بهمن ۳۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۸:۰۲

    با سلام
    واقعا متاسفم برای خودم و تمام شهروندان دلفان اینجا چند سوال مطرح میشه که آیا عزل و نصب شورای شهر به آقای رستمیان مربوط میشه یا به خود تک تک ما .متاسفانه این خود ماییم که به شخصیت های معروف ورزشی یا … که هیچ رابطه ای با شهرداری ندارن رای میدیم که الان هم نتیجه کاملا مشخصی داره .آیا هر کسی که یه لیسانس نامربوط به شهرداری و بیکاره باید برای شورای شهر کاندید بشه؟
    بیاییم بدون تعصب فامیلی به افراد لایق و با سابقه کاری رای بدهیم

    • نویسنده دیدگاه: یوسف تریل
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۱۸

      جناب علی ۳۴۰
      اگه متن رو خوب خونده باشی و چیزی از اون درک کرده باشی که نکردی، می فهمی که این آقا درخواست عزل و نصب شورای شهر رو از نماینده نداشته بلکه مشکلات بوجود آمده بعد از بارش برف و متعاقب اون بی مهری و بی توجهی مسئولین رو ذکر کرده و اینکه چرا نماینده شهرستان هم مثل اونا بی تفاوت بوده و کاری نکرده.
      حالا فهمیدی عزیزم

    • نویسنده دیدگاه: قربانعلی 840
      اسفند ۱۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۲۹

      آقای علی ۳۴۰، حالت خوبه؟؟

  2. نویسنده دیدگاه: احمد آقا
    بهمن ۳۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۸:۰۲

    جناب آقای حسین بهاری
    احساس پاکت را می ستایم و بر قلم توانایت بوسه می زنم.

    • نویسنده دیدگاه: دل آرام
      اسفند ۱۹, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۵۷

      مه نیژ

  3. نویسنده دیدگاه: سینا
    بهمن ۳۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۴۵

    نویسنده محترم باعرض پوزش بایدخدمتتان بگم این تخریبها واین موضوع دیگه قدیمی شده،برف روبی وبازگشایی جاده ها ربطی به کارنماینده نداره فقط موضوعی برای عقده گشایی بعضیهاشده فکرکنم بایدچندجلسه مشاوره بری درضمن بااینکه برف روبی کارنماینده نیست باز بااین وجود آقای رستمیان خوب عمل کرده چه افتخاری بالاترازاین که نماینده ریس یک هیات بلند پایه ازسوی ریس مجلس به هندوستان شده که اکنون شما خرده میگیری شما فقط ادای متفکران یا شاعران را میدانید وگرنه ………. خوب است خود را مترسک دست عده ا ی معلوم الحال نکنید وازخدا بترسید

    • نویسنده دیدگاه: شهروند دلفانی
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۳۴

      سلام بر اقا سینا که به احتمال زیاد همان سینا برادرزداه جناب نماینده هستند از نماینده تو دفاع نکنی ، کی دفاع کنه؟ این افتخار را بذار برای خود که نماینده به دیار آمیتا باچان رفته و حالا چه دستاوردی داشته بماند آنهم در زمانی که مردم شهرش به ایشان احتاج داشتند راستی اگر مشاوره برای برف روبی و و.. کار نماینده نیست چرا نامه به استاندار برای کاری که بهش مربوط نیست می ده یا اصلا چرا دنیال عوض کردن فلان رئیس و بهمان رئیس است که اون کار اجرایی است نه نمایندگی ، سیناجان میدانی در این چند وقت چند نفر فوت شدند که به علت برف زیاد جناب نماینده نتونستند طبق قرار همیشگی در مراسمشان شرکت کنند سینا جان وظایف نمایندگی را الحق و انصاف باید از ایشان یاد گرفت که خود استیضاح وزیر راه را امضا می کنه و سپس به قول خودشان چون چندتا قول گرفته امضاشو پس میگیره از کجا معلوم دولت بی تدبیر و و ناامیدی روحانی دوباره رای بیاره که به قول یکی از بدتریت وزرا ایشان اعتماد کرده آیا خبر از مسکن مهر و راه های ارتباطی دلفان داره که چنین حقی را از طرف خودش پس می گیره

      • نویسنده دیدگاه: کودکِ درون
        اسفند ۱۹, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۱۰

        من هم مثل شهروند دلفانی معتقدم بلکه مطمئنم که سینا همان سینا برادرزاده جناب نماینده هستند ولی این سینا کوچولوی عمو در حد و اندازه ای نیست که اظهار نظر کنه.
        پس نتیجه میگیریم که سینا همان سیا است. سیا هم همان سیاوش است داداش گرامی عالی خان که همچون حسین فریدون حسن کلیدساز، با یک پرش ۱۲۰ کیلومتری، از یک مغازه لباس فروشی پر زده و عضو هیئت علمی دانشگاه شده و مسئول استخدام دلفان و . . .
        عالی را بنازم و سیا را

    • نویسنده دیدگاه: آنتی سینا
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۴:۵۴

      سینا جان، بجای ایراد بنی عالیایی از نوشته جناب بهاری، عملکرد عموی عزیزت را بررسی کن. کاشکی خودشو خراب نمیکرد و امضاشو پس نمیگرفت. اگه نمیدونی بدون آقای آخوندی استیضاح شد و روسیاهی برای زغالهای اخته موند. عالی برا خودشو به چقدر فروخت؟ تو میدونی؟؟؟؟
      درضمن اگه ایشون مسئولیتی در قبال برف و مردم نداره اولاَ چیکاره مملکته ثانیاً چرا این نامه را برای استاندار مینویسه اون یک ماه بعد از برف.
      عزیز دل عالی،
      خجالت هم خوب چیزیه به خدا

      • نویسنده دیدگاه: علی
        اسفند ۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۳:۲۱

        دمت گرم آنتی سینا شما هم عجب قلم زیبایی دارید بهتر از بهاری نباشه کمتر نیست

    • نویسنده دیدگاه: مینـــــــا
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۵:۲۶

      سینا خان، هرچی گفتی حرف مفت بود و چرت و پرت. به نظر من تو و فلانی باید برید پیش یک روانپزشک حاذق. خدا بهتون رحم کنه. وضعتون خیلی خرابه

    • نویسنده دیدگاه: آینده نگر
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۰:۰۱

      اگر عالی هم بخواهد مثل تو بنویسد یا جوابی از جنس حرفهای روحانی بدهد این حسین بهاری دیگر دست از سرش بر نمیدارد و نمیگذارد آب خوش از گلویش پایین برود. اگر مجبور به استعفایش نکرد من می مانم و تو.
      این را به عالی عزیزت بگو
      حتما بگو
      بگو حواسش باشد با دم شیر بازی نکند.
      شیرفهم شد سینا جان؟؟؟؟؟؟

    • نویسنده دیدگاه: شهروند
      اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۱:۲۱

      آقای مثلا سینا!!!
      اگر کار جناب نماینده رسیدگی به مشکلات کسانیکه به امید گشایش بهشون رای دادند، نیست پس تغییر پستهاست شهرستان باید کار اصلی ایشان باشد!!!! واااای به حال ما و امثال ما …….

  4. نویسنده دیدگاه: شهروند دلفانی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۲۳

    دروود بر شما آقای بهاری

  5. نویسنده دیدگاه: شهروند دلفانی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۲۵

    درود بر شما آقای بهاری

  6. نویسنده دیدگاه: وطن پرست
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۲۲

    بیان حقیقتی انکار ناپذیر بود.
    هرکسی که از این نامه و تذکر ناراحت بشه مطمئن باشه که دلفانی نیست.

    • نویسنده دیدگاه: شمس
      اسفند ۱۶, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۰۷

      خدا بیامرزه پدرت نماینده هانه کو مملکتو کل هارده بری دزد موسلن

  7. نویسنده دیدگاه: عالی پژوه
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۳۹

    امام جمعه، فرماندار، شهردار، اعضای شورای شهر و سایر مسئولین نورآباد
    لطفاَ این نامه را با دقت بخوانید، درس بگیرید، شرمنده شوید و بترسید که از روزی که شما هم بازخواست شوید. این بهاری که من می شناسم در کمین است.
    عالی رستمی هم لطفاَ به این نامه جواب بدهد. البته اگر جوابی دارد

  8. نویسنده دیدگاه: دلفان زاده
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۲۳

    من با خواندن این نامه فقط گریه کردم.

  9. نویسنده دیدگاه: یزدان
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۰:۳۸

    با قلم بی جانت چه زیبا سکوت نامروتی ها را فریاد زده. مرحبا

  10. نویسنده دیدگاه: محمدی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۰:۴۷

    من از این قسمت سردار و مختار و عطار بیشتر لذت بردم. کلی معنی در آن نهفته بود.
    دمت گرم بهاری

    • نویسنده دیدگاه: ناشناس
      اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۱۱

      عطار را میشناسم ولی سردار و مختار را نه

  11. نویسنده دیدگاه: عزیزی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۱۷

    درود بر شرف آقای حسین بهاری

  12. نویسنده دیدگاه: عطار
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۲۲

    من بی گناهم

  13. نویسنده دیدگاه: صداقت
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۲۳

    بهاری دوستت داریم

  14. نویسنده دیدگاه: مطالبه گر
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۳۴

    جناب آقای حسین بهاری،
    سلام،
    دست مریزاد.
    ولی شما هم به اندازه مسئولین بی درد دلفان، مسئول هستید و باید پاسخگو باشید.
    چرا با داشتن این قلم توانا و این همه درد ناگفته و نانوشته، هنوز دم بر نیاورده و چیزی ننوشته اید؟؟
    لااقل از این به بعد به صحنه بیایید و مجال کم کاری به امثال اینها ندهید.
    موفق باشید.

  15. نویسنده دیدگاه: شهروند دلفانی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۲۶

    سلام بر شما آریالای بهاری و درو بر قلم پاک ، زیبا و رسایت که به طرز زیبایی فریادگر مطالبه به حقی از مردم دیارمان بودیدو چه مباهاتی داشتن چنین افراد و چنین قلم های رسا و قاطع و مودبی امید است با وجود چنین شماهایی در پی استیفای حقوق مردمان این دیار و یاریگر آنان باشیم و فریادهایمان را از زید و امر و محمد وعلی و…که با هزار شیوه در پی کرسی هستند بگیریم

  16. نویسنده دیدگاه: عاطفه
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۵:۰۱

    در شگفتم از کسانی که از این نوشته دلگیر شده اند. اینگونه افراد بدون شک یا نورآبادی نیستند، یا فامیل و جیره خوار عالی هستند، یا گماشته عالیند و یا قطع به یقین خائن به دلفان و دلفانیان هستند.

    • نویسنده دیدگاه: مرادعلی
      اسفند ۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۵۱

      حرف دهنت را بفهم

      • نویسنده دیدگاه: حسینعلی دپراوو
        اسفند ۲۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۵۱

        مرادعلی تو قطعا یکی از گزینه هایی که عاطفه گفته وگرنه بهت بر نمیخورد

        • نویسنده دیدگاه: مرادعلی شپراوو
          اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۴۵

          دپراوو ها از قدیم با شپراوو ها همال بوده اند.

  17. نویسنده دیدگاه: ناشناس
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۵:۱۶

    سلام.ممنون بابت ابراز احساسات و احساس مسئولیتتان. ولی کاش در لابه لای متنتان برای اشخاص خاصی تبلیغ نمیکردین

    • نویسنده دیدگاه: شناس
      اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۰:۰۰

      ناشناس جان، برای چه کسانی تبلیغ کرده؟؟
      استقلال؟

  18. نویسنده دیدگاه: رستمی
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۵:۳۵

    با سلام خدمت همه
    اگه آقای بهاری رو بشناسید اینجوری توهین نمی کنید که بازیچه دست دیگران شده. نه دنبال نماینده بوده برا پست خودش و اقوامش ونه به جایی بجز مردم وصله .عرض کنم ایشون فقط به عنوان یه شهروند عادی یه انتقاد از نماینده شهرستان کرده شما چرا بهتون برخورده بعدش اگه شما به جای وصل هستید یه کاری بکنید.در کشور مون همه می تونن اظهار نظر کنن فضای باز سیاسی و اجتماعی الحمدالله وجود داره شما که هیچ کاری ازتون بر نمیاد حداقل برید کنار باد بیاد .یه عده تا میاد در این شهرستان کاری انجام بشه روشنفکر میشن.قلمش بران ونافذ انشاالله

  19. نویسنده دیدگاه: دل آرام
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۵:۴۲

    همه بی صبرانه منتظر پاسخگویی جناب عالی رستمی به نامه سرگشاده جناب آقای حسین بهاری هستیم.
    نماینده محترم دلفان در بد مخمصه ای گیر کرده است. اگر به این نامه جواب ندهد بهاری و امثال بهاری پاسخ خود را گرفته اند و آن چیزی نیست جز اثبات بی تفاوتی و بی مسئولیتی نماینده شهرمان در قبال مردم حوزه انتخابیه و مشکلات و دغدغه های آنان .
    اگر هم به نامه جواب دهد وای به حالش اگر چیزی جز اقرار و اعتراف به بی تدبیری و بی توجهی و کم کاری خود بنویسد که در اینصورت یا بی سواد می نماید یا دروغگو.
    در متن نامه فوق هیچگونه تهمت و دروغ و افترا به چشم نمیخورد. هرچه هست حقیقت است و کسی را قدرت انکار آن نیست.
    دست گلش درد نکنه

  20. نویسنده دیدگاه: مفلوک تن بیمار
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۶:۲۰

    یعنی به فرمایش شما جناب عالی رستمی به یک دستش جام می و دست دگرش بر گردن مه پیکری زیباست؟؟
    یعنی زندگی بهر چون اویی زیباست . . .؟؟
    نه بابا

  21. نویسنده دیدگاه: تلنگر
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۷:۲۵

    یک نامه بود با هزار مضمون به نماینده و با هزار کنایه و تلنگر به سایر مسئولان شهر از جمله فرماندار و شهردار و …
    اگر بفهمند . . .

    • نویسنده دیدگاه: رضا
      اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۸:۱۶

      افسوس که نوفهمن

  22. نویسنده دیدگاه: دونالد ترامپ
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۴۶

    اگر نورآباد ۱۲ نفر مانند این بهاری را داشت(البته به شرط حضور، نه گوشه گیری)، هیچ یک از مسئولان شهر جرأت کجروی و کم کاری نداشتند.
    این را از هراسی که در دل فرماندار افتاده بود، فهمیدم . . .

    • نویسنده دیدگاه: اوباما
      اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۴۷

      ما که جون سالم بدر بردیم خدا به داد عالی برسه

  23. نویسنده دیدگاه: بهاری در زمستان
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۴۸

    جانا سخن از لسان ما می گویی.
    دمت گرم و لبت شاد و سرت سبز ای بهاری

    • نویسنده دیدگاه: علی
      اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۸:۱۵

      درود بر شاعر عزیز

  24. نویسنده دیدگاه: ناشناس
    اسفند ۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۵۵

    زمستانم خزان کردی بهاری
    تو پشتم را کمان کردی بهاری
    گمانم بود که مردم بی خیالند
    خجلم در زمان کردی بهاری

  25. نویسنده دیدگاه: محمد
    اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۷:۴۱

    کا منتهارا که میبینم اکثرا مختص به یک نفرویا یک طیف معلموم الحال است قاطبه مردم کماکان آقای رستمیان را دوست دارند واین را میدانید درتایید عرایضم زمانیکه ایشان به حوزه انتخابیش میاد مردم با چه وجدی به ایشان مراجعه میکنندوزمان ملاقات عمومی ایشان درمجلس بیشترین مراجعه کننده رادارد.چیزی که برایم جالب است اینه که آقای رستمیان هروقت میره یه سفر کاری؟(هندوستان)ایرادمیگیرید ،امضا استیضاح پس میگیره به نفع نورآباد میگید منافع ملی رو فراموش کرده بالاخره چکارکنه تابه مذاق شما خوش بیاد .انصاف هم خوب چیزیه

    • نویسنده دیدگاه: رسول
      اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۳:۳۴

      محمد جان، شما که از این طیف معلوم الحال (البته به قول خودت طیف معلموم الحال ) نیستی خوب گوشتو باز کن تا بهت بگم:
      اگه الآن روحانی رئیس جمهور هم با اون کارنامه کثیف و کلید و تدبیر چندش آورش بیاد نورآباد، همه میرن دور و برشو میگیرن. بگم چرا؟ چون همه فقیرند. همه گرسنه اند. همه بیکارند. و همه دنبال فرصتی یا کسی میگردن که نامه ای بهش بدن و تقاضای کمکی کنن. این معنیش محبوبیت طرف نیست. هیچکی نگفته چرا عالی رفته هندوستان و سمرقند و بخارا. میگن چرا بعداز یک ماه تازه یادش اومده نورآباد را برف برداشته؟ درضمن امضاشو بخاطر مردم پس نگرفته. خودش میدونه که آقای …. توسط ….. چقدر وجه رایج مملکت بهش داده. اینو به شخص عالی بگو اگه دُمِ سبیلش نخندید پس من دروغ میگم. بر دروغگویان شرم باد .

  26. نویسنده دیدگاه: علی
    اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۸:۱۴

    درود خدا بر آقای بهاری ، حرف دل مردم آگاه دلفان را زدی

  27. نویسنده دیدگاه: کیسل
    اسفند ۲, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۳:۴۷

    خدا وه
    علی وه
    کیسل وتیه … به
    اگر نم، منایَه
    اگر بم، گنایَه.
    عالی هم اگر جواب نده، چی میشه
    جواب بده،چی میگه

    • نویسنده دیدگاه: کابرا
      اسفند ۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۱:۱۲

      لطفا کامنت مستهجن نذارید

  28. نویسنده دیدگاه: سلطانمراد
    اسفند ۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۴۹

    من به این متن انتقاد دارم.
    انصاف هم خوب چیزیه، یعنی شما اصلا به آسمون نگاه نکردید؟ آن هلکوپتری که آمد را چه کسی به نورآباد آورد؟

  29. نویسنده دیدگاه: علی مردان خان گلمحمدی اصل دم آویزه
    اسفند ۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۲۴

    عالی مرد خوبی است. ۱۶ سال تمام از هیچ فاتحه خوانی به سادگی نگذشت مگر اینکه فاتحه ای نثار آن میکرد. بالاخره مزد زحمتشو گرفت. لطفاً از ایشان به هیچ وجه انتقاد نکنید. زیاد زحمت می کشد

    • نویسنده دیدگاه: ناشناس
      اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۰۹

      این زحمت هاش منو کشته

  30. نویسنده دیدگاه: یکی از دوستداران شعر و ادب لکی
    اسفند ۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۳:۴۷

    نامه را خواندم. خیلی زیبا از ابیات بسیار زیبای مرحوم علیزاده استفاده شده است، استاد بزرگوار و فقید دلفانی، مرحوم علی خان علیزاده، اسطوره ای بود که تقریباً ناشناخته ماند و نه در زمان حیات و نه پس از رحلتشان، حقش بخوبی ادا نشد. ایشان این شعر را در سال ۱۳۶۸ بعد از بارش برفی سنگین و تاریخی در نورآباد، در جواب نامه جلیل رشیدی سروده بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.

    • نویسنده دیدگاه: ناشناس
      اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۰۷

      درود بر روان پاکش

  31. نویسنده دیدگاه: شهروند
    اسفند ۵, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۵۲

    متن زیباوازدل مردم دردمند جامعه بود چندوقت دیگه شورا شروع میشه هرکی نتوانسته خودش رودرخانواده جامعه ودیگرجاها ثابت کنه بازکاندیدمیشه …….

  32. نویسنده دیدگاه: دانیال
    اسفند ۵, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۴۰

    آقای رستمیان جدیداً اعلام کرده بعضی از افراد و سایتها در فضای مجازی به دنبال تخریب بنده هستند.
    لطفاً به ایشان بگویید که مردم آنقدر فهم و درک و شعور دارند که صدق و کذب یک مطلب را از هم تشخیص دهند. شما طوری حرف زده اید که انگار مردم هرچیزی را بشنوند یا بخوانند چشم و گوش بسته می پذیرند. آقای رستمیان، این بیان حضرتعالی، توهین آشکار به شعور مردم فهیم و آگاه دلفان و سلسله است. اگر در جایی بدون توهین و افترا، از عملکرد ضعیف شما بحثی بشود و مردم ناراضی باشند که تا الان هستند، خود بخود تخریب صورت می گیرد. پس از زلزله های مخرب شخصیتتان با عملکرد صحیح و پرهیز از دروغ و وعده های توخالی جلوگیری کنید. باور کنید دقیقاً مثل سرورتان دکتر روحانی حرف میزنید بعد هم انتظار دارید مردم شما را اسطوره و ناجی بپندارند؟ زهی خیال باطل عالی خان…
    درضمن به خدا مردم از دروغ بیزارند و دروغگو را کاملا میشناسند. همیشه با مردم صادق باشید گل من

  33. نویسنده دیدگاه: نورآبادی اصل
    اسفند ۵, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۲۵

    اگر همه عالم را آب ببرد، دلفان را خواب می برد.
    فهمیدی چی شد؟؟
    یعنی از ماست که بر ماست.

  34. نویسنده دیدگاه: فریدون
    اسفند ۵, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۳۵

    لازم است که سلام دلفان هرچه سریعتر این نامه را حذف کند.
    لطفاً بیشتر از این خاطر مبارک نماینده محبوب شهرمان را مکدر نکنید. تخریب و اهانت در شأن ایشان نیست.

  35. نویسنده دیدگاه: صبا
    اسفند ۵, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۳:۳۵

    مسئولین خوبی داریم یکی از یکی بهتر و قشنگتر.
    شهردار از بخشدار بهتر
    بخشدار از فرماندار خوشگل تر
    فرماندار از نماینده قشنگ تر
    اعضای شورای شهر از همشون منگل تر.
    مردم هم که از همشون راضی و با همشون مشغول بازی.
    مرده شور ببردشون که مردم را به خاک سیاه نشوندن با اون رئیس جمهور ریش رنگیشان.
    حال آدمو بهم میزنن.

    • نویسنده دیدگاه: علی
      اسفند ۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۳:۱۴

      این ریش رنگی رو خوب اومدی دمت گرم

  36. نویسنده دیدگاه: ملک محمد
    اسفند ۶, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۹:۳۸

    ثلج عظیمی، طوری واریه
    اصلاً جغد و زاغ، دیارو نیه
    همسا أر همسا، گذر نمکه
    دی مِردی ادعا چمر نمکه
    نه شو نشینی، نه ریز و رازه
    نه رمه تمک، نه گُره سازه
    ژَ هم صحبتی، دلفون بی خالی
    مخصوصاً جلیل، ایمه نورعالی . . .
    چقدر قشنگ و زیبا سروده. روحش شاد

  37. نویسنده دیدگاه: مرادی
    اسفند ۷, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۲:۱۰

    اینجور نامه ها را باید برای کسانی بنویسید که کمی احساس مسئولبت داشته باشند و مردم برایشان مهم باشد نه برای امثال عالی رستمی که بجای نشستن عرق شرم بر پیشانی، فقط پوزخند می زند.

  38. نویسنده دیدگاه: مرتضی
    اسفند ۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۱:۱۸

    خجالت بکشید چرا به عالی توهین می کنید؟

  39. نویسنده دیدگاه: کلارا
    اسفند ۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۲۱:۲۶

    این نامه هم از جنس درد و برف بود هم از جنس خون و آتش

  40. نویسنده دیدگاه: غظنفر
    اسفند ۹, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۲۵

    آقای عالی رستمیان سلام،
    لطفاً صریح و شفاف بگویید که جایگاه این حسین فریدون در دستگاه دیپلماسی، اداری شما دقیقاً کجاست؟؟
    آیا درست است که می گویند اختیاراتش از شما بیشتر است؟؟؟
    حسین فریدون را میگویم: سیــــــــــــــــا .
    همان سیــــــاوشی که دوست ماست.

    • نویسنده دیدگاه: مظفر
      اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۱۳

      اینو خوب اومدی . صفا کردم

  41. نویسنده دیدگاه: سرو ناز
    اسفند ۱۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۲۲

    دمتان گرم

  42. نویسنده دیدگاه: مرادعلی کشکول آبادی
    اسفند ۱۱, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۱:۳۸

    چرا وقت خودتون و مردم رو با این چیزا میگیرید.
    نماینده به امثال شما اصلاً محل نمیگذارد تا چه رسد به اینکه جواب نامه را بدهد.

  43. نویسنده دیدگاه: دردنامه ای تنها
    اسفند ۱۶, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۲۲

    یه روز برفی اما بی تو…

    کجای این قصه جاماندی و پیدات نیست گلم؟؟

    آنگاه که دارم وسط این جمع شلوغ تو هیاهوی این مردمان هزار رنگ

    دوش به دوش سفیدی برفها،،به سیاهی فکرم می اندیشم

    کجای این سرنوشت جا خوش کرده ای که نیستی و نمی بینی،،

    چه بغضم میگیره از تنها رفتن و تنهادیدن و تنهاشماردن این دانه های برف؟؟

    به کجای این تقدیر باید دلخوش بود؟؟

    بی حضور برفیت،،،

    میدانم یه جا همین طرفها تو هم شاید چشمانت

    مشق دیدن برفهارو می نگارن

    اما شاید احساس تو با بغض الانم یکی نیست،،

    چه ساده پشت گذر این دانه های برف کمرنگ شدم در خیالت

    برام چه آسون نوشتی برو،،

    و فردا هم قطع خواهد شد پلهای به تو رسیدن

    باشه گلم:من و سفیدی برفها هردو یه سرنوشت داریم

    اونا میان و نرسیده رفتنین،اگرم باشن تیره و سیاه میشه قلبشان

    و یه روز باتیره گی میمیرن

    منم نرسیده باید برم..حالا چه تیره و سیاه،،چه زلال و روشن

    چه حسودم امروز به این جماعت،،به فرار پاهایشان

    ،به دستهایی که زیر پالتو

    قایم کردن،به گرمی پاهایشان

    اما من جایی برای رسیدن در وجودم رخنه نکرده،،و دستهایم منتظر

    رسیدن دستی نیست،،چرا باید از این برف بگریزم؟؟

    من که تمام عمرم فرار کردم از تنهایی و سکوت،به کجا رسیده ام؟؟

    هنوز همان ابتدای فصل اول بابا آب داد معلم مانده ام

    بی عشق،،بی آرزو،،بی هدف و تنها

    پس ازچیه این برف باید بگریزم؟؟…

    کجای این قصه خواب مانده ای گلم؟؟

    نمی بینی دارم تو برف تنها طی میکنم کوچه های خیالت را؟؟…

    راستی!

    کجا میشه پیدا کرد یاد برفیت را؟؟

    آنگاه که خیلی دوری ازم

    آنگاه که گفتی ….

    • نویسنده دیدگاه: مسلم
      اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۰۲

      قشنگ بود.

  44. نویسنده دیدگاه: nasim7753
    اسفند ۱۶, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۰۲

    بسیارعالی بودولی کوگوش شنوا،هرکسی میادوتوبره اش راپرمیکندومیرودومامی مانیم دردهای مردم شهروروستاهامون ازجنس بی کسی

  45. نویسنده دیدگاه: مست باده ی ناب
    اسفند ۱۷, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۳۷

    واقعاً حظ کردم از این نامه و از این کامنت های از هر دری سخنی

  46. نویسنده دیدگاه: حاج حسین
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۲۷

    برف نشان لذت و سرور طبیعت است که با بودن و حضورش سفیدی را بر رخ همگان می‌کشد. برف مبین زدودن زنگ از رخ طبیعت است. برف سفیدی است که بر سیاهی می‌نشیند و روح دیگر به تاریکی و سیاهی می‌بخشد. سفیدی شادی و شوکت طبیعت را بر می‌گرداند و نشان می‌دهد که سفید بودن مصداق بودن خوبی‌هاست. اما سفید بودن برف در دیار نکبت، همیشه سرور و شادی نیست. گاهی برف با نشستن بر دالان کسی که رزقش در گرو نبودن برف است و گاهی با نشستن بر فرق کسی یا گیسوی زیبا‌‌رویی که خوش بودن را در قدم زدن با گل و لای کابل می‌داند، متفاوت است.
    درد برف
    ‌اما در دلفان برف نه نشان شوکت و شان است و نه نشان لذت و سرور در طبیعت. زمستان و برف طبیعت نفرینی جاویدانی برای هر انسان دلفانی به شما می‌رود، انسانی که درد بودنش را می‌کشد. انسان دلفانی درد مضاعف و طاقت‌فرسای برف را می‌بیند. برف و زمستان دوام و تکرار درد است. گاهی این درد ریشه در تاریخ و ذهن انسان دلفانی وجود دارد و گاهی طبیعت در دل قهارش آن را به نمایش می‌گذارد، کم نیست درد و رنج این دیار؛ درد تحقیر کشیدن‌ها و توهین‌ها، کاش گفتن درد به این سادگی می‌بود. دهانت به لاک و مهر بسته نمی‌شد. کاش گفتن درد و کشیدن زجر در این دیار، معیارش زدودن دردی می‌بود که با احساس همگانی در راستای حقیقت واحد به ثمر می‌رسید. بودن درد مضاعف برای‌ خیل عظیمی از انسان‌ها سخت‌تر است. اهل هنود از بودن در این سرزمین عاجزند و به ترتیب از چنگال طبیعت و افراد درون آن نالان‌اند و برای چندمین بار باید ادعا کنند که وطن را ترک می‌گویند.
    هر کسی در این طبیعت خشن و ناخوش‌آیند بر‌اساس سلسه مراتب از قبل تعیین شده‌، ساز خود را می‌زند. طالب این دیار در غم دین است و برای دین جان انسان دلفانی را می‌گیرد. تفسیر نوین از دین با معیار خودش می‌سازد، معیاری که ساده‌سازی راحت‌ترین راه رسیدن به خدا و بهشت است. دولتی‌ها نیز در این ساز خشن شریک‌اند. شاید درک خشونت طبیعت را با وجود آسایش از پیش تعین شده احساس نکنند. شاید درد این را ندانند که برف برای خیل عظیمی از انسان‌‌های دلفانی درد و رنج است، انسانی که باید با طبیعت آشتی کند و از آن لذت ببرد در صدد نفرین آن است. نفرین نه از سر ذلت و ندانستن محبت‌های بی‌کران آن، بل از سر ناچاری و درد خشونت‌های نهفته در آن است. ارمغان برف‌ در این دیار درد است. درد استخوان‌‌سوز، دردی که با آن خیلی‌ها در سر سرک‌ها می‌‌میرند. برف در این دیار نعمت نیست، سلب آسایش نیاز‌های اولیه‌ی زندگی است. شاید گفتن سلب آسایش، نیاز اولیه‌ی مفهوم نباشد، اما داشتن یک جوره کفش برای رهایی از سرمای زمستان برای بی‌پناهان سرمایه و نشان نیاز اولیه باشد.
    نفرت از برف
    برف، تو چقدر منفوری که سفیدی‌ات را مردم در نبود امکانات با سوزاندن کفش خیر‌مقدم می‌گویند. سفیدی‌ات را با سیاه کردن حسش جشن می‌گیرند. برف، شروع تو آغاز سردرگمی‌هاست. دولتی‌ها نمی‌توانند پایتخت را چراغان کنند، اما می‌توانند با زور بعضی قدرت‌مندان را بدون حساب و بازرسی به فیض برسانند. تنها سیاهی شب با آمدنت سفید می‌شود و روح انسان دلفانی با آن سیاه‌تر. این دیار نهایت دهشتِ نهفته در دل دارد. دهشتی که حتا خوبی‌های طبیعت مذموم پنداشته می‌شود. سیاست این دیار منفور است، اخلاقش منفور است. روشن‌فکرش نا‌روشن از فکر، اقتصادش مغموم‌تر از سیاست تضرع، سیاستی که نه بر اقتضای زمان و نیاز‌ نمایش‌گر لذت باشد و نه گویای سخن راستین. لذت از طبیعت در این دیار به معنای کاسته شدن دهشت و خشونت نهفته در دل آن نیست. برف، ای نفرین شده‌ی روح تاریخ انسان دلفانی، ای مضاعف‌گر درد و مشقت، آمدنت نشان شگفتی برای درکت از طبیعت نیست، بلکه نشان زجر مداوم و ماندگاری درد است که هر بار سوزت یکی را می‌بلعد. کاش آمدنت، بودنت و سفیدی‌ات رازگشای تاریخ نفرین شده‌ی جهل این دیار می‌بود. کاش با آمدنت طبیعت را لمس می‌کردیم. طبیعتی که لذت از طبیعت را در این دیار با هر عملش مذموم‌تر جلوه می‌دهد. آمدنت در نبود رفاه و آسایش اولیه‌ی زندگی خشن و طاقت‌فرساست. حس‌ام نسبت به تو سنگین‌تر از خشونت نهفته در روح است. پیداست که خشونتم ناشی از ضعفم در مقابله با توست. نمی‌توانم مهارت کنم و نمی‌توانم امکانات اولیه‌ی زندگی را برای خودم و هم‌نوعم مهیا سازم، اما شاید نفس آمدنت نوید‌بخش حس دیگری در وجودم باشد. حسی که تداعی‌گر خشونت و وحشت تاریخم می‌باشد.
    در این دیار طبیعت نه به‌سان شوقی که شعف و سرورش نشان‌گر لذت دایمی باشد و نه به‌سان مسئولیتی که کرامتش بودن را تفسیر کند. فقط می‌توان گفت، برف، نفرتت با آمدنت در اعماق وجود تازه می‌شود تا آن‌دم که یادت القا‌گر حس دیگری باشد.

  47. نویسنده دیدگاه: غلامرضا پاشا زانوسی
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۳۲

    برف و درد
    .
    .
    برف میبارد.
    و تو کنار پنجره
    یله از هیاهوی سردی ِ زمان
    ایستاده ای،
    با عطر قلابی ِ چای ِ سیلان.
    .
    .
    .
    کودک
    گرسنه در خواب
    صدای پای پدر را
    رویا می بیند.
    و مادر
    درد ِ دستانش را
    در موی کودک
    مرهم می کند.
    پدر اما!
    نان پاره ی ِ ناهنجار ِ برابری را
    در “شهر هرت” درد میکشد!
    .
    .
    برف میبارد
    وتو…
    ***

  48. نویسنده دیدگاه: یک دختر متفاوت
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۳۸

    اتاق بغلی ما ، یه دختر بندرعباسی بانمک زندگی می کنه که تازه امسال اومده اینجا فوق لیسانس گرافیک بخونه .

    تو آشپزخونه وایستاده یم و با هم گپ می زنیم . ازم می پرسه که اینجا معمولن کی برف شروع به باریدن می کنه . خیلی بی تفاوت می گم : معلوم نیست … چون پارسال ” بهمن ماه ” ده سانت برف اومده بود . ولی امسال خبری نیس !

    با هیجان نیگام می کنه و براش باور پذیر نیست که پارسال بهمن ماه، اینجا ما کلی برف داشتیم …

    اضافه می کنم : فکر کنم تا قبل از ۲۲ بهمن حتمن بیاد …

    کلی ذوق می کنه و می گه : آخه من هنوز تا حالا برف ندیدم ! برام خیلی هیجان انگیزه . می خوام آدم برفی درست کنم …

    بهش لبخند می زنم و پیش خودم فکر می کنم این که آدم تا ۲۷-۲۸ سالگی برف ندیده باشه ، چه حسی می تونه داشته باشه …

    قبول نیس ! منم دلم می خواس تا حالا برف ندیده باشم !!

  49. نویسنده دیدگاه: سحر
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۴۰

    از جنس برف…

    ٬٬٬دل به دل راه ندارد هرگز٬٬٬

    خدا را چه دیدی…..!؟

    شاید روزی درد هم قیمت پیدا کرد…٬

    و ما، نورآبادی ها، ثروتمندترین شدیم….!!!

  50. نویسنده دیدگاه: ارکیده کوچکسرائی
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۴۳

    درد گرم است یا سرد ؟
    می سوزاند
    گرما و سرما هم
    من می گویم
    سرد است درد
    زیرا که به گرما می رسد
    در انتها
    شبیه همین روزهای برفی

    اندیشه می کنی به همه
    جزء به خودت
    شبیه چوب کبریتی
    که در پهنه ای از برف
    جان باخت
    و
    گرما ساخت

    این روزها
    از نگاه هایت
    حرفهای نگفتنی می ریزد
    زلزله ای می آید
    تا هموار شود قلبی
    از گناه های مرتفع
    تا نجات پیدا کند
    نفسی از زیر آوار گناه
    تکانم بده
    هیچ ندارم
    و
    تا ابد هیچ نخواهم داشت
    و
    تا ابد هیچ نداریم
    هیچ در گذران مسیر پیچاپیچ
    تنها به جاذبه ی فرامین او تکان می خوریم
    هیچ ، سرد است
    چون درد دارد
    اما به گرمای همه می رسیم
    من با تو همدرد درد دیگری و دیگرانم
    من از من گریزانم
    راستی عالی برا
    اگر برف نمی بارید
    شاید هیچوقت تو را پیدا نمی کردم
    راستی
    حال موهایت چطور است ؟
    تارهای برفیش بیشتر شده است ، مگر نه ؟

  51. نویسنده دیدگاه: عزت الله حبیبیان
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۴۸

    سلام
    ما با برف پیمان دیرین بسته ایم
    دلهایمان برفی روحمان برفی و زندگی مان برفی است و در برف خواهیم رفت کاش همیشه برفی تر از برف میبودیم تا شاید آیندگان از این برف برای ‌آبیاری مزارع خشک و تشنه این میهن استفاده شود و ای کاش و صد کاشکی دیگر
    و این زندگی من و توست کاش

  52. نویسنده دیدگاه: نعمت الله پژمان
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۵۰

    چه باشکوه !
    آره برف تنها نماد سپید روزی انسان نیست بلکه یاد آور تهیدستی دردمندان حاشیه نشینی است که به گرمی دستی چشم بسته اند و دل خوش کرده اند ای کاش همه ی مان باچنین شکوه و عظمتی به آینده مینگریستیم وزندگی مان را انسانی تر از هرگز !! (….که اتفاق نیفتاد ) میکردیم .
    کاش ها بسیار اند و عمرها ناپایدار .بلند بمانید وباعظمت ….

  53. نویسنده دیدگاه: ترانه
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۴۸

    سلام بر شما بهاری گرامی : امیدوارم در صحت و سلامت باشید. فرصت یافتم تا دلنوشته ی ناب شما را بخوانم ، واقعا زیبا نوشته اید.
    و این چار پاره را حضور شما تقدیم داشتم قلم تان را رسا تر خواهانم

    نوایت از نوید نور خورشید

    صدایت از گلوی خامه تابید

    همه درد دل افسانه هایت

    دل گردون رسید و ناله پیچید

    • نویسنده دیدگاه: عزیزی
      اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۵۳

      ایول به این همه شاعر و نویسنده

  54. نویسنده دیدگاه: دانشمند
    اسفند ۱۸, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۳۶

    برف احتمالا زیباترین پدیده طبیعی است که رخ می دهد و به جرات می توان گفت که تمام مردم دنیا عاشقش هستند. طراوت و امیدی که برف همراه خود می آورد، با هیچ رویداد جوی دیگری قابل مقایسه نیست.

    برخی از افراد، حاضرند کیلومترها مسافت را طی کنند تا بتوانند این پدیده شگفت انگیز را از نزدیک ببینند. بیشتر ما با ساختار شیمیایی و شکل فیزیکی برف آشنا هستیم. اما در این رابطه حقایق و نکاتی وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. ما در این مقاله قصد داریم به ۹ مورد از آن ها اشاره کنیم. همراه ما باشید تا بیشتر با این نکات آشنا گردید.

    ۱- بزرگترین دانه برفی دنیا

    بزرگترین دانه برفی دنیا، ۴۵ سانتیمتر پهنا و ۲۰ سانتیمتر ضخامت داشت. بر اساس اطلاعات درج شده در کتاب رکوردهای گینس، این دانه غول پیکر، بیست و هشتم ژانویه سال ۱۸۸۷ میلادی در ایالت مونتانای آمریکا یافت شده است.

    ۲- برف سفید رنگ نیست

    ساختار پیچیده کریستال های برف، باعث می شود که سطوح بسیار کوچک آن، نور مرئی را منعکس کند. آن ها نور خورشید را جذب کرده و دوباره آن را بازتاب می دهند. به همین دلیل، برف سفید رنگ به نظر می رسد.

    ۳- بارش ۲٫۵ متر برف تنها در یک روز

    شهر کاپراکوتا در جنوب کشور ایتالیا، رکورد دار سریع ترین بارش برف در دنیاست. در پنجم مارس سال گذشته، تنها در هجده ساعت دو و نیم متر برف بارید. نکته جالب اینجاست که شهر ذکر شده، در جنوب قرار دارد و حتی در رشته کوه های آلپ هم نیست. این شهر تقریبا ۱۴۲۰ متر از سطح دریا بالاتر است و به خاطر همین بارش سنگین شناخته می شود.

    ۴- رکورد بارش برف

    پیست اسکی بیکر شهر واشنگتن آمریکا، شاهد سنگین ترین بارش برف در دنیا بود. در زمستان سال ۱۹۹۸ میلادی، ارتفاع برف این منطقه به بیش از دو متر و نود سانتیمتر رسید. پیست اسکی نزدیک به کوه بیکر قرار دارد. تصور کنید در آن سال چه میزان برف در این ناحیه باریده است.

    ۵- بیشتر آب های شیرین موجود بر روی زمین یخ زده هستند

    هشتاد درصد آب های شیرینی که بر روی زمین قرار دارند، به صورت برف و یخ هستند. آن ها ۱۲ درصد سطح سیاره ما را تشکیل می دهند.

    ۶- کولاک به چه معناست؟

    هنگامی که دید شما به کمتر از ۴۰۰ متر کاهش یابد، طوفان به وجود آمده، به اصطلاح «کولاک» نامیده می شود. بادهایی که این پدیده را به وجود می آورند، معمولا ۵۶ کیلومتر بر ساعت و یا بیشتر سرعت دارند. طوفان ها باید حداقل برای سه ساعت ادامه داشته باشند تا بتوان آن ها را جزء کولاک ها به حساب آورد. اگر تمام شرایط ذکر شده وجود نداشته باشند، تنها می توان آن را یک طوفان برفی نامید.

    ۷- سالانه ۱۰۵ طوفان برفی در ایالات متحده رخ می دهد

    این تعداد طوفان برای یک کشور بسیار زیاد است. آن ها معمولا دو تا پنج روز باقی می مانند و در ایالت های مختلفی روی می دهند.

    ۸- اسکیموها بیش از ۱۰۰ کلمه به معنای برف دارند

    تعداد ریشه هایی که در زبان های اسکیموها برای کلمه برف استفاده می شود، معادل با تعداد به کار رفته در زبان انگلیسی است. اما ساختار آن ها به گونه ایست که می توان ریشه ها را برای تشکیل یک کلمه تغییر داد.

    ۹- چرا دانه های برف شش ضلعی هستند؟

    اتم اکسیژن، جاذبه زیادی به ابرهای الکترونی اتم های هیدروژن دارد و آن ها را به یکدیگر نزدیک می کند. این فرایند باعث می شود که بار هیدروژن ها مثبت باشد و مرکز ساختار «V» شکل، بار منفی به خود بگیرد. هنگامی که دیگر ملکول های آب در تشکیل دانه درگیر می شوند، بارهای مخالفی که درباره آن ها صحبت نمودیم، به یکدیگر جذب شده و ساختار سه بعدی منحصر به فرد و دارای شش ضلع را تشکیل می دهند.

    هر ملکول آبی که در تشکیل دانه های برف شرکت می کند، از همین فرایند پیروی نموده و به همین دلیل است که ما دانه های برف را به شکل شش ضلعی می بینیم.
    چرا زمان بارش برف همه جا آرام است؟
    برای بسیاری از ما این سوال پیش آمده که چرا خیابان های شلوغ و جاده در زمان بارش برف ساکت می‌شوند؟ این سکوت از کجا می آید؟
    زمانی که دسته تازه ای از برف روی زمین می‌نشیند انگار جهان تمایل به آرامش و سکوت دارد. این موضوع می‌تواند به عوامل انسانی نیز نسبت داده شود. یکی از این عوامل می‌تواند کم شدن تعداد خودروها برای گیرنیفتادن در ترافیک و کمتر شدن ازدحام جمعیت در زمان بارش برف باشد.

    با این حال دلایل علمی برای این آرامش وجود دارد. زمانی که یک دسته برف تازه مانند پتو روی زمین می‌نشیند جهان تبدیل به یک سرزمین عجایب می شود. کارشناسان هواشناسی معتقدند وقتی دانه های برف روی هم انباشته می‌شوند، فضای خالی بیشتری نسبت به انباشته شدن آب بین آنها به وجود می آید. وجود این فضاهای خالی امواج های صوتی را جذب می کند و دیگر صدا نمی‌تواند انعکاس پیدا کند.

    یک اینچ باران معادل ۱۰ اینچ برف خواهد بود، .

    اما نسبت حجمی مقدار آب موجود در برف نسبت به باران یک به ده است. به طوری که یک اینچ باران معادل ۱۰ اینچ برف خواهد بود. اما مقدار مایع آنها ثابت است و فقط در برف مایعات منجمد شده و در هوای سردتری دریافت می‌شود و در همین سرمای زیاد جنبش ذرات هوا کمتر است. سردی هوا و لغزندگی خیابان ها باعث می شود بسیاری از مردم از خانه هایشان بیرون نیایند و حیوانات نیز به علت کمبود غذا و محیط امن در پناهگاه های خود بمانند.

    با این حال دانه های برف روی هم انباشته شده برف و فضاهای خالی بین آنها مانند یک عایق صدا عمل کرده و به تنهایی مقدار زیادی از صدای محیط را جذب می کند تا آرامش یک روز برفی را به مردم هدیه کند.

  55. نویسنده دیدگاه: آرتا
    اسفند ۱۹, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۱۳

    تبـــــریک

  56. نویسنده دیدگاه: بیسکویت
    اسفند ۱۹, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۲:۱۵

    گفت: این روزها رسم شده که برخی از دولتمردان در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها می‌گویند «حال برجام خوب است»!

    گفتم: مگر هنوز هم کسی حال برجام را می‌پرسد؟
    گفت: چرا نباید بپرسند؟!
    گفتم: خب! تحریم‌ها که لغو نشده، روابط بانکی و تجاری که مسدود است، برنامه‌های هسته‌ای که تکه‌پاره شده است! اشتغالی که ایجاد نشده، چرخ معیشت مردم که به عقب می‌چرخد! و… همه این مشکلات قرار بود با برجام حل شود، که نشده، با این حساب برجام مرده و هفت تا کفن هم پوسانده است و دیگر حال و احوال ندارد.
    گفت: پس چرا می‌گویند «حال برجام خوب است»؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! طرف وارد یک مغازه شد و از مغازه‌دار پرسید بیسکویت دارید؟ مغازه‌‌دار پرسید چه بیسکویتی؟ مادر خوبه؟ و طرف گفت؛ خیلی ممنون، سلام می‌رسونه، حال شما چطوره؟!

  57. نویسنده دیدگاه: کاظمی
    اسفند ۲۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۱۸

    همه چیز جالب بود . . .۸

  58. نویسنده دیدگاه: خبرساز
    اسفند ۲۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۲:۳۴

    علی رستمیان در نشست حمایت از کودکان با ناهنجاری های مادر زادی در دانشگاه علوم پزشکی لرستان گفت :دکتر کوروش ساکی بعنوان رییس دانشگاه مردم لرستان را درعرصه بهداشت ودرمان ،امیدوار کرده است
    نماینده مردم سلسله و دلفان در مجلس شورای در بخشی از سخنان خود خطاب به حاضرین در این نشست با تشریح عملکرد مطلوب رئیس دانشگاه علوم پزشکیلرستان افزود : امروز دکتر ساکی و نادر همتی قائم مقام رئیس دانشگاه علوم پزشکی لرستان در امور مشارکت های اجتماعی دارای سه فاکتور اساسی امانت داری ،مردم داری و خیر بودن هستند که در این مدت منشاء خدمات ماندگاری در استان لرستان شده اند .
    رستمیان خاطر نشان کرد تعهد تدین تخصص و تقوی دکتر ساکی باعث توسعه ورشد عرصه سلامت در استان شده است و امروز ایشان از بهترین مدیران حال حاضر در استان لرستان هستند .وی در ادامه گفت :با تدینی که از مجموعه همکاران متعهد در دانشگاه علوم پزشکی سراغ داریم حاضریم در هر موقعیت زمانی حتی با پای پیاده برای خدمت به مردم منطقه در دانشگاه علوم پزشکی حضور یابیم و برای خدمت به مردم لحظه ای درنگ نکنیم .ایشان با تشریح متانت و فرهنگ اسلامی مردم سلسله و دلفان گفت :همه تلاش خود را براین محور خواهم برد که برای مردم لرستان بتوانم در همه ی عرصه ها گامهای موثری بردارم که بامساعدت و مدیریت دکتر ساکی در حال زدودن چهره محرومیت از سیمای بهداشت و درمان شهرستان الشتر و نورآباد هستیم و در ایم مسیر دکتر ساکی توانسته اند مردم منطقه و لرستان را امیدوار کنند.
    ————————————————————————————————-
    این همان عالی رستمی است که تا چندماه قبل، دکتر ساکی و نادر همتی را به شدت می کوبید و تخریب میکرد. حالا چه شده که اکنون ایشان را مایه امید و کلید حل مشکلات دلفان می داند؟؟

  59. نویسنده دیدگاه: کدخدای دلفان
    اسفند ۲۰, ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۴:۰۲

    تخریب عالی رستمیان اصلاً جایز نیست و باعث پریشانی خاطر مبارک ایشان می گردد. ای کاش بجای نوشتن این نامه، از عملکرد موفق وی دفاع و قدردانی میکردید.

    • نویسنده دیدگاه: رعیت
      اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۱۳

      جناب کدخدای دلفان
      میشه چند مورد از این عملکرد موفق را ذکر کنید.
      امثال شما چقدر پررو هستند

  60. نویسنده دیدگاه: ناشناس
    اسفند ۲۳, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۴۳

    تا باشه از این نامه ها

  61. نویسنده دیدگاه: رستمیان، اما نه عالی
    اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۰:۳۶

    مزخرف نوشته اید.

  62. نویسنده دیدگاه: احمدی تبار
    اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۵۰

    نمره ات بیست
    .
    ..
    .
    ..
    .
    ..
    صد آفرین

  63. نویسنده دیدگاه: دکتر علی رضائیان دکترای جامعه شناسی
    اسفند ۲۴, ۱۳۹۵ در تاریخ ۰۱:۵۷

    چند روزیست که در فضای مجازی کمپین هایی راه اندازی شده که زمان و زمین را بهم میدوزند تا به قول خودشان با جمع آوری امضاء بیشتر صاحب سهمیه نماینده افزایشی به استان لرستان باشند. در این میان کمپینی به نام کمپین چند صد هزار نفری در مرکز استان لرستان که نشان از نگرش غیر واقع بینانه داشته و اظهار نظر مقامات و حمایت های متعصبانه برخی روشنفکران از آن بیشتر خودنمایی کرده و با قلم زنی از جان و دل سعی در مشروعیت سازی برای این پروژه نامیمون دارند. در این میان ذکر چند نکته ضروریست
    ۱. توسعه نامتوازن و نامتعادل در ایران و خصوصا لرستان مسائلی را بوجود آورده که ذکر آنها در این مجال مقدور نیست.

    اما اختصاص نماینده جدید نقش مهمی در تشدید یا تضعیف توسعه نامتوازن استان دارد. بهتر است که روشنفکران و همه مسئولینی که دغدغه توسعه متوازن استان را دارند به این نکته ظریف و با اهمیت توجه داشته باشند که لرستان فقط خرم آباد نیست. لرستان شامل شهرها و بخش های دیگری بجز خرم آباد هست که از فقر و بیکاری رنج میبرند.
    ۲. نتایج تحقیقات دانشگاهی نشان میدهد که بزرگترین تهدید همزیستی فرهنگی اقوام خصوصا در لرستان احساس محرومیت ناشی از توسعه ناعادلانه و نامتوازن است. شایسته است که مسئولین محترم و روشنفکران و فعالان فرهنگی و سیاسی در صدد تشدید احساس محرومیت و بسترساز تضعیف همزیستی فرهنگی نباشند که گناهی نابخشودنی است‌.
    ۳. همگان نیک میدانند و همانطوریکه نماینده محترم سلسله و دلفان بیان نموده اند راه سومی وجود ندارد. دو انتخاب بیشتر و بهتر وجود ندارد و آن هم این است که حوزه انتخابیه سلسله و دلفان با افزایش این نماینده از هم جدا و سلسله بصورت مستقل و یا با الحاق به خرم آباد صاحب این کرسی خواهد شد. مگر اینکه با اعمال نفوذ و حق کشی بخواهند طریق دیگری برگزینند که آن راه و مسیر ناصواب است. و با این اقدام غیر کارشناسانه و غیر متعهدانه سعی در شکل دادن به نوعی توسعه هستند که به قول خودشان ما در شهر – اقمار باشد. مدلی که بدترین نوع توسعه بوده و در این مدل تجویزی سعی دارند که خرم آباد ما در شهری شود توسعه یافته با اقماری توسعه نیافته.
    البته تلاشگران این وضعیت متوجه خطرات مبتلا به این مدل توسعه نیستند. در محرومیت نگه داشتن سایر بخش ها و مناطق لرستان به نفع هیچ کسی نیست.
    ۴. حافظه تاریخی مردم نجیب استان لرستان خاطرات تلخ اشتراکی بودن حوزه انتخاباتی سلسله و دلفان را به یاد دارد. جدا شدن این دو حوزه پایان میمونیست بر حل منازعات و مناقشاتی که مسبوق به سابقه می باشد.

    بنابراین مسئولین تصمیم گیر و نهادهای تاثیر گذار نبایستی تسلیم جوسازی های رسانه ای شوند و حق مسلم و قطعی شده حوزه انتخاباتی سلسله و دلفان را به سایر حوزه ها ببخشند.
    ۵. نکته پایانی توصیه به نمایندگان محترمیست که با اظهار نظر غیر مسئولانه سعی در حق کشی و اجحاف بر مناطق محرومی مثل سلسله و دلفان دارند. و آن اینکه به جای تلاش برای این حق کشی بهتر است که به فکر برنامه ریزی برای حوزه انتخابی خویش بوده که خیلی زود دیر میشود. و مردم هرگونه اقدام در این زمینه را فراموش نخواهند کرد. اگر می خواهید مرکز استان را توسعه بیشتری دهید راه های دیگری وجود دارد که از مسیر حق کشی و حق خوری سایر مناطق نمیگذرد.
    در نهایت ذکر این نکته ضروریست که تلاش برای جلوگیری از این پروژه نامیمون و مصادره حق مسلم سلسله و دلفان وظیفه همه رسانه ها و فعالان سیاسی و فرهنگی است که دغدغه توسعه و حل مسایل و کاهش آسیب های اجتماعی را دارند.

  64. نویسنده دیدگاه: محمدیان؛ مدرس دانشگاه
    فروردین ۱۳, ۱۳۹۶ در تاریخ ۱۲:۱۴

    سلام
    من امروز به پیشنهاد یکی از دوستان، نامه جناب بهاری به عالی رستمی را بعد از کلی جستجو پیدا کردم و مطالعه نمودم. هرچند بنده اعتقاد دارم که از این نوع مجاری، نباید نماینده شهرمان را استیضاح انتقادی کرد و باعث تضعیف وی شد ولی از آنجا که این نامه را سرشار از احساس و حقایق ناب یافتم و کوچکترین اهانتی را در آن ندیدم از گردانندگان این سایت محترم می خواهم که آنرا در ستونی چون ستون ( به انتخاب سردبیر ) بگنجانید و تا حصول پاسخی قانع کننده از سوی نماینده، در معرض دید و مطالعه مخاطبان قرار دهند.
    نماینده محترم و پرتلاش شهرمان، جناب آقای رستمیان نیز بدانند که پاسخ به این نامه، جدا از وظیفه قانونی و انسانی ایشان، چیزی از ابهت و کارآمدی وی نکاسته که بر شأن و منزلتشان نیز می افزاید.
    متشکرم

ارسال دیدگاه

زمان ورود کد امنیتی تمام شده. مجددا بارگزاری کنید

سلام دلفان
سلام دلفان
رفتن به نوارابزار