ای که مسئولی و دوری تو ز دستور امام
“دست رنج تو همان به که شود صرف به کام”
سلام دلفان- یکی از پدیده هایی که طی سالیان اخیر با آن روبرو هستیم و از سوی مدیران و مسئولین دولتی شهر ما به خوبی به آن دامن زده شده است، پدیده “بَنِریسم” است؛ به نحوی که با هر عزل و نصب، در و دیوار شهر از بنرهای تبریک و تهنیت پر می شود. مسلم زارعیان در این خصوص شعری را با تضمین از اشعار حافظ سروده که در ادامه می خوانید:
بَنِریسم
دیدمش خرم و خندان، بَنِری هم در دست
گفتمش جان من این چیست؟ گفت مرا کاری هست
***
“گفتم این چاکِ گریبان تو بی چیزی نیست”
گفت آن کو نرسیدش پُستی، بگو آخر کیست؟
***
گفتم این لوح گران را به تو کی داد فلان؟
بگفتا لوحِ محفوظ است چکارت با آن؟
***
گفتمش بهر تملق می بَری؟ گفت نَعَم
“دوستانم در جلوه و من شرمسار درهمم”
***
“عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد”
هر که تیز است و با رخش و سمندش برسد
***
“سعی نابرده در این راه به جایی نرسی”
سرزنش های رقیب: که تو آخر چه کسی؟
***
چه دانی که مرا سرانجام چه خواهد بودن؟
“اعتبار سخن عام چه خواهد بودن”
***
ای که خامی طمع این سخن از یاد ببر
بَنِرَم سعی و مقام است و طواف دلبر
***
گر مساعد شودم دایره چرخ مقام
دیگر از من بنویسند بَنِرها به تمام
***
از وجودم قدری نام و نشان خواهد ماند
نام من، عکس رُخم تا که جهان خواهد ماند
***
“عکس خود دید و گمان برد که مشکین خالی است”
عشق قدرت تو چه دانی که چه رنگین حالی است؟
***
“معرفت نیست در این قوم، خدا را سببی”
گویی ارث پدر است این پُست های نَسَبی
***
سخنش رمز دهان گفت و بَنِر سرّ درون
آخر مغلطه ها هم که جنون است جنون
***
رقم مغلطه بر دفتر آمار نزن
مثل امواج گران کله به دیوار نزن
***
ای که مسئولی و دوری تو ز دستور امام
“دست رنج تو همان به که شود صرف به کام”
***
“در سراپای وجودت هنری نیست که نیست”
در دل خلق از رضایت اثری نیست که نیست
***
ای که مسئولی و ظرف انتقادت خالی است
“وه که در کار فقیران عجبت اهمالی است”
***
ای که انگشت نمایی به فریب و به دروغ
فکر پست و مقامی و کمی فَرّ و فروغ
***
“شیر در بادیه درس تو روباه شده”
سینه تو لانه ای از عطش جاه شده
***
چه خطرهاست در این راه سیاست، بشنو
بعد تو مال کسان است ریاست بشنو
***
فکر آراء نکن یا که ریاست بر شهر
“غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر”
***
تو بدین بی هنری وه که بسی خودبینی
“گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی”
***
“می چکد شیر هنوز از لب همچون شکرت”
به کجا می زنی آخر تو رنگین بَنِرَت؟
***
نیستی در خور این جرگه پر راز برو
“مردی، این خرقه پشمینه بیانداز برو”
***
“نوبت زهد فروشان گران جان بگذشت”
وقت داربست و بنر بر سر میدان بگذشت
***
“فتنه می بارد از این سقف مقرنس، برخیز”
فال حافظ زده ام، خواب بس است پس برخیز:
***
“زلف در دست که و گوش به فرمان که ای؟
این چنین با همه در ساخته ای یعنی چه؟”

حافظ بدبخت تنش تو گور به لرزه در اومد.
بابا شعر حافظ رو به گند كشيدي!
اييييييييييييييييييييييييييييول دادش
حال كردم
واقعا زيبا بود
دمتن گرم
منظرتون شيخ… كه نيست!!!!!!!!!!!!!؟
همون … فعال (در زمينه بنريسم)
زيبا بود
كاش ميشد اسم هم ميبردين
تو که بر همه تاخته ای یعنی چه
فردا مغضوب شوی انتقاد یعنی چه
……
قشنگ بود ولی مواظب خودت باش.
خیلی زیبا بود ….
حرف حق همیشه تلخه …
باسلام
از اینکه شاعران جدیدی در شهرمان پیدا شده اند بسی خرسندیم ولی با کمال احترام این کار شما ذاتاٌ کار خوبی است چون بنده نیز از این بنر ها حالم به هم می خورد ولی عزیز دل برادر بهتر نبود این شعر را به نزدکسی که در عمرش حداقل یک شعر گفته باشد می بردی تا ابتدای ترین ایرادهای ان را بر طرف می کرد البته بیتهای هم داشتی که خوب بودند ولی انصافاٌاینچنین شعر بی در وپیکری که بیش از نیمی از آن مال دیگران است نباید اینجا برای خواندن می آمد که اگر کسی از نقطه ای دیگر این شعر را بخواند فکر مکند این شهر شاعر ندارد .باسپاس
وای خدایا شعر به این زشتی نخونده بودم تا حالا
یکی نیست بگه این بابا بگه مگه مجبوری شعر بگی در حالیکه الفبای شعر رو نمیدونی. وزنش که خیلی مشکل داشت
واقعا شعر به این چرتی نخونده بودم تا الآن،
شما رو چه به شعر، باید هر کاری رو به کاردانش سپرد.
دیگه تکرار نشه.
با سلام خدمت همه دوستان،
من هم واقعا از این بنرها حالم به هم میخوره، ولی عزیز دل گفتن شعر اصولی داره که واقعا در شعر تو پیدا نیست، مجبور نبودی شعر بگی یا حداقل اینکه شعرت رو پیش چند نفر از شعرای شهر میبردی که اون رو از لحاظ عروض و قافیه درست کنن. برای شعرهای بعد.