اکبرمقدسی بچه همین حوالیست. کمی دورتر از رقص نور و هرچه لامپهای رنگیست.
“اکبرمقدسی”قریب به سی سال است که پایش راسمت خداجاگذاشته است.بچه های غواص وگشتی های اطلاعات عملیات زمان جنگ هنوز هم به “اکبرتک چرخ” صدایش میکنند و”اکبرمقدسی” بازمثل همیشه میخندد.
شایداگرازبابت همرزم بودنم رودرواسی نداشت حاضر به گفتگوهرچند ازنوع خودمانی اش هم نمیشد.”اکبر”بیشتردوست دارد خودش و پایش وهرچه خاطرات بکرودست نخورده اش هست بسلامت تحویل خدا دهد.

قبضه آرپی جی شوبرداشتم تا زیرپوشش تیربارچی همراهی ام،یک سنگرکمین روبزنم که یک دفعه لوله اسلحه تیربارچی داغ کردوترکید وخط آتش ما خاموش شد.
درهمین فاصله، آرپی جی زن عراقی از سنگر کمین زد بالا و به سمتم شلیک کرد که یکباره سوزش شدیدی درپای راستم حس کردم و20 مترپرت شدم به عقب وافتادم تو باتلاق.
هنوز خیلی متوجه عمق ومیزان مجروحیتم نشده بودم که دقایقی بیهوش شدم . وقتی بهوش آمدم دیدم گذاشتنم رو برانکارد ودارند میبرنم که سوارآمبولانس کنند.

“اکبرمقدسی” بچه همین حوالیست. پشت کوچه ای که بلندگوهای مسجدش به سمت گنبدی اذان میگویندکه البته ازجنس رضاست(ع).
منبع: قدس آنلاین
