در اولین اعزام به جبهه به عنوان فرمانده دسته انتخاب شد ودر منطقه عملیاتی حاج عمران در اردیبهشت 1365 با زبان روزه شهد شیرین شهادت را نوشید
شهید موسی مراد نوروزی
محل تولد روستای کن کبود
تاریخ تولد 1350 تاریخ شهادت 1365
عملیات حاج عمران
آذر ماه سال 1350در روستای کن کبود پنجمین فرزند خانواده ی نوروزی پا به عرصه گیتی نهاد وی را موسی مراد نامیدند.
موسی مراد دوران کودکی ونوجوانی را در دامن پاک مادری مومن وفداکار و پدری زحمتکش گذراند.
اعضاء خانواده شهید و بستگان اذعان می کنند که ازهمان کودکی و دوران ابتدایی آثار کرامت وبزرگی،ولایت پذیری و دیانت در اعمال ،گفتار و چهره شهید پدیدار بود،وی فردی با گذشت و ایثار،اهل نماز و روزه ،خوش اخلاق و دارای پشتکار فراوان بود.
در سال 1358به همراه خانواده عازم شهر نورآباد شد،با توجه به وضعیت اقتصادی خانواده ،در کنار اشتغال به تحصیل علم به دست فروشی می پرداخت تا بتواند از این راه ضمن تامین هزینه ی تحصیل خویش قسمتی از مخارج خانواده را نیز تامین کند.شهید موسی مراد نوروزی از لحاظ اخلاق حسنه و فداکارای و عقلانیت در بین همکلاسی ها و هم سن و سالان خویش متمایز نشان می داد به طوری که به نقل از بستگان هرگاه بین دونفر اختلافی روی می داد شهید با وجود سن پایین برای آشتی دادن پا در میانی می کرد و دیگران را موعظه و از اختلاف و دشمنی نهی می کرد.
در هنگام تحصیل در سال اول راهنمایی به علت شدت ضعف مالی خانواده تحصیل را موقتا رها کرده و به تهران عزیمت نمود ودر آنجا به جوشکاری مشغول شد.
طبق گفته مادر شهید عشق و علاقه زیادالوصف شهید موسی مراد به حضرت امام خمینی (ره)زبانزد بود و شهید هر روز برای سلامتی امام دعا می کرد.
برادر شهید می گوید در سال 64در دوره آموزشی بسیج شرکت کرد وهنگام اعزام به جبهه مانع اعزامش شدم ودر سال بعد (1365) دوباره برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد علی رغم مخالفتهای ما نتوانستیم منصرفش کنیم گویا روح ملکوتیش دیگر به این دنیای خاکی تعلق نداشت و گمشده خود را نزدیک می دید. ودر اولین اعزام به جبهه به عنوان فرمانده دسته انتخاب شد ودر منطقه عملیاتی حاج عمران در اردیبهشت 1365 با زبان روزه شهد شیرین شهادت را نوشید و جنازه ی مطهرش را 9 سال بعد در سال 1374 تفحص و بر روی دوش مردم شهید پرور و ولایت مدار دلفان تشییع شد.
حاضرشدن شهید بر بالین پدر:
مادر شهید میگوید بعد از شهادت فرزندم هیچ گاه موفق به دیدنش در خواب نشدم ،اما یکبار او را در عالم بیداری دیدم مادر شهیدباچشمانی اشکبار میگفت به شما می توانم دروغ بگویم اما به خدا که نمی توانم دروغ بگم ،زمانی که پدر شهید لحظات آخر عمر را می گذراند برخی از بستگان در منزل ما جمع شده بودند که دیدم فرزند شهیدم با لباس بسیجی که عکس امام خمینی(ره) روی سینه اش بود وارد اتاق شد به بستگان گفتم موسی مراد آمده، ولی آنان باور نکردند ،در آن لحظات مرحوم پدرش رو به من کرد و گفت که موسی مراد آمده حال من رو بپرسه من با چشم های خودم دیدم که شهید آمد و بالش زیر سر پدرش را تکان داد و ورفت ،لحظاتی بعد پدر شهید دار فانی را وداع گفت.
قسمتی از وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد وسپاس مخصوص خدای مهربانی است که از میان اولاد پیغمبر اکرم(ص)امام خمینی(ره) را انتخاب نمود.
حمد وسپاس مخصوص خدای است که دلهای بسیجیان رو چون آیینه صاف آفرید و عشق حسین(ع) را در دلشان جا داد
نصرمن الله و فتح قریب،به یاری خداوند پیروزی نزدیک است.
پدر عزیزم ومادر مهربانم برای من گریه نکنید من یک امانتی بودم در دست شما احسن و آفرین بر پدرانیکه امانتی امام زمان ونائب برحقش خمینی بت شکن را پس دادند،در شهر وروستا به یاد خدا باشید ویک لحظه اسم رزمندگان را از یاد نبرید همیشه به یاد آنها باشید.
برادر عزیزم و خواهرانم خواهش می کنم برا من گریه نکنید من به کام خود وآرزوی خود رسیده ام و برادران عزیزم و خواهران عزیزم احسن وآفرین که بنده یک امانتی بودم در دست شما و شما امانتی امام امت را پس دادید و امانتی شما هم بنده بودم.
اگر سربه سر تن به کشتن دهیم ازآن به که کشور به دشمن دهیم

روحش شاد و یادش گرامی باد
الله اکبر الله اکبر الله اکبر از این دست کرامت ها در میان شهدای نوراباد بسیار وجود دارد رحمت خدا بر شما
رحمت خدا بر شما و بر اموات شما و صلوات خاصه ی خداوند بر این شهید خونین بدن و همه ی شهداحقیقتا شهدا پس از مرگشان منشأ کرامات بسیار زیادی بوده اند اینکه شما نوشته اید یکی از هزاران است بنده در سایت نسیم دلفان هم مطالب عجیب و زیبای فراوانی در زمینه ی شهدای دلفان خواندم خداوند شما و ان پایگاه محترم را عاقبت بخیر کند