رهبر انقلاب در جلسه با دولت روحانی فرمودند انصاف را رعایت کنید/ از دفتر رهبری برای تأخیر در مصاحبه رییس جمهور اختیار تام به من دادند
علاوه بر این باید محتوای برنامهها را نیز بررسی کنید. بهعنوان مثال زمانی که یک برنامه گفتوگوی زنده خوب در حال پخش بود، من تماس میگرفتم و میگفتم برنامه بعدی را لغو یا نیمساعت به این برنامه اضافه کنید. البته بهطور موردی از این اتفاقات پیش میآمد. رئیس سازمان صداوسیما قطعا با مسائل زیادی درگیر است. به همین دلیل، من در روزهای تعطیل هم در سیما شیفت مقرر کرده بودم که هر جمعه، یکی از مدیران در سازمان حضور داشته باشد و با تلفن مشخص مستقر میشد. هر پیشنهادی که داشتیم،
به «مدیر کشیک» میدادیم و او هماهنگیهای لازم را انجام میداد. بنابراین در کار صداوسیما باتوجه به اینکه باید بهطور 24ساعته مدیریت کنید، حتی در منزل هم باید این کار را انجام دهید. اگر مشخصا و به لحاظ ساعات کار میپرسید که تفاوتی با گذشته ندارد و حتی وقتی در منزل هستم، برخی کارها و پروژههایی را که برعهده دارم، انجام میدهم اما قاعدتا استرس کارهایی که در مسئولیت فعلی انجام میدهم نسبت به زمانی که در سازمان بودم کمتر است؛ در آنجا باید بهطور لحظهای مساله حل میکردم اما حالا دیگر لازم نیست که مساله حل کنم. این رخدادی است که کمک بسیاری به من میکند و خانوادهام آرامش بیشتری دارند.
البته در همین برهه هم بهواسطه محبت و اصرار دوستان، اگر چیزی ببینم یا نکتهای به ذهنم برسد که احساس کنم تکلیف است با مدیران شبکهها تماس میگیرم و مطلبی را به آنها میگویم؛ آنها هم ضمن تشکر اقدام میکنند.
آن مسئولیت و سابقه مربوط به دوره آقای میرسلیم میشد. زمانی که آقای لاریجانی به وزارت ارشاد رفتند، من به دلیل سابقه دوستی که با ایشان داشتم، به این وزارتخانه رفتم؛ در واقع ما با هم وارد وزارت ارشاد شدیم. شاید از تغییر شکل اتاق آقای خاتمی – وزیر پیشین ارشاد – که بسیار تاریک بود و پردههای ضخیمی داشت، شروع کردیم تا آوردن یک ویدئو به اتاق آقای لاریجانی؛ در حالیکه در آن زمان، بسیاری از افراد با ویدئو آشنا نبودند. من طرز کار ویدئو را به آقای لاریجانی گفتم و یک نوار گذاشتیم و ایشان قسمتی از یک فیلم را تماشا کرد. ما از اینجا همکاریمان را شروع کردیم و بسیاری از امور ارشاد در اختیار من بود.
برای مثال وقتی قرار بود حکمی برای من صادر شود، ایشان به من میگفت که شما خودتان حکم را تنظیم کنید. خاطرم هست یک بار آقای امینزاده که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بود، خدمت ایشان آمد و گلایه کرد که آقا! تکلیف ما را روشن کنید و به ما بگویید که اگر این فردی که به این مسئولیت انتخاب کردهاید، اختیارات وزیر را دارد ما به حرفهایش گوش کنیم؟ یا با خودتان جلسه بگذاریم و حرفهایمان را مطرح کنیم. آقای لاریجانی هم جواب لازم را به ایشان داد. البته بعدها مسئولیت معاونت استانها و مجلس را گرفتم. در آن زمان مجلس میتوانست از لحاظ اعتبارات دستگاهها مهمتر از الان باشد. یادم میآید که در سال اول شرایط بهگونهای بود که تسهیلات فراوانی برای وزارت ارشاد فراهم شد. در آن زمان آقای نوبخت که نماینده مجلس بودند، تبصرهای تحتعنوان تبصره 55 برای بخش فرهنگ با کمک ما طراحی کردند و در قانون بودجه آوردند.
براین اساس، ما توانستیم اعتباراتی را از بخشهای مختلف بگیریم. وقتی آقای لاریجانی از وزارت ارشاد رفت، آقای میرسلیم از من خواست معاونت سینمایی را بپذیرم. در آن زمان، تیم 10 ساله آقای بهشتی و آقای انوار که دوره مدیریت طولانی داشتند و مدیریت آنها در دوره آقای لاریجانی ادامه یافته بود به تازگی از وزارت ارشاد رفته بودند. آقای انوار، آقای مسجدجامعی و آقای خوشرو در سه مسئولیت سینمایی، فرهنگی و هنری فعالیت میکردند که در دوره آقای لاریجانی تغییر نکردند، اما آقای میرسلیم تیم معاونان وزارت ارشاد را تغییر دادند.
در دوره آقای میرسلیم، معاونتهای تولیدی که بار اصلی را بر دوش میکشیدند تغییر کردند. معاونتهای دیگر ستادی بودند. البته آقای لاریجانی، آقای ابطحی را که معاون بینالملل بود، تغییر داده و آقای علی جنتی را به این سمت منصوب کرده بود. در دوره آقای میرسلیم، آقای فریدزاده در وزارت ارشاد حضور داشت که انسان بسیار خوبی بود اما با بچههای مذهبی درگیر شد و دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
ایشان هم زمانیکه برایش مشکل ایجاد شد، به من اصرار کرد و من هم پذیرفتم؛ البته در دوره این مسئولیت، خدا خیلی به من کمک کرد. من خیلی دوست دارم که در یک فضای بسیار حرفهای کارهایی را که در آن دوره انجام شده، بازگو کنم؛ چراکه افرادی مانند آقای جیرانی معتقدند که جشنواره 75، قویترین جشنوارهای بود که در تاریخ جشنواره فیلم فجر برگزار شده است. یا چندی قبل دیدم خبرگزاری فارس گزارشی منتشر کرده بود که در سال 74، رکورد تعداد فیلمها در جشنواره فیلمفجر شکسته شد. در مباحث ارزشی نیز با ما همکاری خوبی صورت گرفت؛ هم از نظر ظاهر و هم از نظر باطن فیلمها. حضرت آقا هم محبت کردند و با وجود اینکه در دوره معاونت سینمایی هرگز خدمت ایشان نرسیده بودم، در دیدار با مسئولان وزارت ارشاد، اولین جملهای که خطاب به آقای میرسلیم فرمودند این بود که برخی کارهای خوب شما باعث دلگرمی ما شده است؛ من جمله انتخاب معاون سینمایی. ایشان چند جمله دیگر هم بیان کردند و من متوجه شدم که حضرتآقا چقدر دقیق، مسائلی را که در حوزه سینما وجود دارد، دنبال میکنند. بنابراین سابقه من برای انتخاب رئیس سازمان به آن دوره بازمیگردد. اما بعد از دومخرداد 76 که ما از وزارت ارشاد رفتیم، من در صداوسیما دعوت به همکاری نشدم.
شاید یک علت این اتفاق، فضای بسیار سنگینی بود که حاکم شده بود و آقای لاریجانی و همکارانشان این موضوع را درک میکردند. بنابراین من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم؛ به هیچوجه نه خودم قبول داشتم و نه خانوادهام قبول داشتند. من با اصرار آقای شمخانی به وزارت دفاع رفتم و برای پذیرش آن مسئولیت، چهار بار با من صحبت کردند. زمانی که آقای شمخانی این مسئولیت را برای من قطعی کرد، برای جریان اصلاحات بسیار سخت و گران آمد.
حتی من شنیدم که آقای بهزاد نبوی به وزارت دفاع رفت، با آقای شمخانی برخورد کرد و گفت که دولت اصلاحات، یکپارچه و یکدست است؛ شما میدانید چه کسی را به اینجا میآورید؟ من به آقای شمخانی گفتم که اگر به شما فشار میآورند، من اصراری ندارم در این مسئولیت بمانم اما ایشان در آن قصه، مردانگی خوبی از خود نشان داد؛ هر چه که بود، تصمیم گرفته بود و محکم ایستاد. البته من مشکلی با آقای خاتمی نداشتم؛ همواره به ایشان احترام میگذاشتم و ایشان هم بهطور لسانی و هم عملی به من لطف داشتند. وقتی من معاون پارلمانی شدم، آقای موسویلاری از شدت عصبانیت اعلام کرد که فلانی را از لیست معاونان پارلمانی حذف کنید؛ بنابراین به مدت ششماه من را به جلسات معاونان پارلمانی که برای هماهنگی با مجلس تشکیل میشد، دعوت نمیکردند. حتی در لیستی که از طریق تلکس میفرستادند و معاونان پارلمانی را دعوت میکردند، وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح حذف شده بود. دوستانی هستند که وقتی از قدرت کنار میروند، ادعای فراجناحی بودن دارند و به جریان اصولگرا خرده میگیرند اما وقتی به قدرت میرسند چنین رفتارهایی را بروز میدهند. برای من مهم نبود که در این جلسات شرکت کنم؛ چراکه در مجلس، از همه آنها فعالتر بودم و خودشان هم این را میدانستند.
روزی یادداشتی برای آقای خاتمی نوشتم که هنوز هم آن را نگه داشتهام. من به ایشان گفتم که ما کارمان را انجام میدهیم اما معاون شما، چنین اقدام کودکانهای کرده که با مشی شما همخوانی ندارد. وقتی آقای خاتمی این یادداشت را خواند، ناراحت شد و با آقای موسویلاری برخورد تندی کرد و آنها از هفته بعد من را دعوت کردند. من چند دقیقه دیرتر به جلسه رسیدم و دوستانی که در جلسه بودند، صلوات فرستادند! بعد از اینکه من نشستم، آقای موسویلاری گفت که ما خیلی تبریک میگوییم و مشتاق بودیم که در این جلسات، خدمت آقای ضرغامی برسیم؛ من هم گفتم ما بیشتر از شما! (خنده) اجازه دهید نکتهای درباره آقای شمخانی عرض کنم؛ آقای شمخانی یک نیروی ارزشی اصیل است و وارد جناحبندیها نشده است اما علاقه خاصی به جریانهای اصلاحطلب دارد.
گاهی اوقات این علاقه خاص ایشان، فرصتی شده که بتواند در تغییر جریانات، فرصت خدمت پیدا کند. ما در آن چهار سالی که همکاری میکردیم، بنده عملا یک مشاور فعال سیاسی – عقیدتی برای ایشان بودم. البته آن دوره چهارساله، مجموعه خاطراتی دارد که شاید یکی از مهمترین آنها جریان استیضاح مهاجرانی در مجلس بود.

دولت به وزرا فشار آورده بود که باید همگی به مجلس بروید و فعال باشید و از وزیر ارشاد دفاع کنید. ادامه جلسه استیضاح به بعدازظهر موکول شد و حساسیت فوقالعادهای پیدا کرد. وقتی در صحن علنی بودم آقای شمخانی با من تماس گرفت و گفت که فشار زیادی روی من است. حتی آقای ابطحی به من فشار میآورد که شما وزیر کابینه هستید و حتما باید بروید. من به او گفتم شما بهعنوان سردار سپاه با این همه عقبه انقلابی و حزباللهی نباید موید این فضای فرهنگی و سیاسی باشید. گفتم که من کاری به مهاجرانی ندارم اما شما فقط خودت نیستی و بچههای رزمنده را نمایندگی میکنی. بعد از مقداری توضیح، آقای شمخانی قبول کرد و گفت من فقط بیایم و در مجلس حضور پیدا کنم تا از میزان فشارها روی من کم بشود؛ از یکی از دربهای مجلس وارد بشوم، چند دقیقهای در راهروها با برخی افراد صحبت کنم و از درب دیگر مجلس را ترک کنم.
گفتم کار پسندیدهای است. البته شاید هم خودم این پیشنهاد را به آقای شمخانی دادم. حتی یک شوخی هم با این ایشان کردم و وضعیت ایشان و حضور در مجلس را با فرد دارای عذر شرعی و مسجد مقایسه کردم که از یک در بیایید و از یک در خارج شوید! آقای شمخانی آمد و با چند نفر از نمایندگان خوزستان صحبت کرد و بعد هم از مجلس رفت.
اتفاقا من توصیه میکنم که آن گفتوگوی تلویزیونی آقای شمخانی را بخوانید؛ چراکه نقد خوبی نسبت به جریان اصلاحطلب است. مضمون آن سخنرانی این بود که ما با شما مشکلی نداریم و دوست و همکار هستیم؛ حالا که آمدهایم و کاندیدا شدهایم، شما باید ما را اینگونه تخریب کنید؟! اما آقای شمخانی حتی در خوزستان هم رای خوبی نیاورد و رایاش نسبت به نفر اول، کمتر بود. بعد از چهار سال، آقای لاریجانی اصرار زیادی کردند که من به صداوسیما بروم؛ چراکه اصلاحطلبان مجلس ششم را در اختیار گرفته بودند. اما من نرفتم؛ خود آقای لاریجانی هم به خاطر دارند که من نمیرفتم. حتی ایشان چندین بار تماس گرفتند و صحبت کردند اما من واقعا نمیخواستم بروم؛ یعنی انگیزهای نداشتم. خاطرم هست که یکبار همراه با خانواده حوالی میدان هفتتیر بودیم و من در حال رانندگی بودم.
آقای لاریجانی با من تماس گرفت و من در حالیکه رانندگی میکردم، با ایشان صحبت کردم. آقای لاریجانی باز هم اصرار کرد که من به صداوسیما بروم و با ایشان همکاری کنم اما من قبول نمیکردم. خانم بنده گفت که فلانی اگر احساس میکنی که نیاز است، چرا اینطور رفتار میکنی؟! باید قبول کنی! بعدها آقای لاریجانی جملهای گفتند با این مضمون که آقا فرمودهاند چرا فلانی به صداوسیما نمیآید؟ یا چرا او را به صداوسیما دعوت نمیکنید؟ وقتی ایشان این صحبتها را از حضرت آقا نقل کردند، من بدون اینکه چک کنم، گفتم که اگر احساس میکنید که نگاه حضرت آقا این است که من بیایم و کمک کنم، الساعه میآیم؛ بدین ترتیب به معاونت پارلمانی و استانهای صداوسیما رفتم. مجلس ششم، مجلس بسیار سختی بود اما من رابطه خوبی با ادارهکنندگان مجلس داشتم؛ از رئیس مجلس گرفته تا بدنه اصلاحطلبان. هنوز هم اگر از روسای این جریان بپرسید، این مساله را تایید میکنند؛ یعنی سعی کردم فضای رفاقتی فراهم کنم. انصافا حمایتها و پشتیبانیهایی که آقای کروبی از ما و صداوسیما میکرد و همچین رفاقتی که با ما برقرار کرد، قابلتوجه بود.
حتی زمانیکه میخواستند بودجههای صداوسیما را کاهش دهند، آقای کروبی جلسه خصوصی گذاشت، با اصلاحطلبان برخورد کرد و از ما و از بودجه صداوسیما دفاع کرد. روزی یکی از نمایندگان حرف تندی زد ولی آقای کروبی گفت که این حرف، غلط است و صداوسیما باید همینگونه عمل کند. دو، سه نفر به نشانه اعتراض از جای خود بلند شدند اما آقای کروبی در برابر آنها ایستاد و حتی گفت که بینی و بینالله، وقتی نگاه میکنم میبینم که قانونا حق با صداوسیماست. این صحبتها موجب فریاد اعتراض چند نفر شد و جلسه به هم خورد؛ البته آبستراکسیون رسمی نشد اما صحن متشنج شد و حتی عدهای صحن علنی را ترک کردند. آقای کروبی اینگونه از صداوسیما حمایت میکردند و من در مباحث مجلس بعد ندیدم که کسی مثل آقای کروبی از صداوسیما حمایت عملی و زبانی کند؛ البته صداوسیما در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، مدیریت خاص خود را داشت و آنطور که لازم بود، عمل میکرد. میخواهم عرض کنم که برخورد آقای کروبی با صداوسیما برخورد خوبی بود و من این رفاقت را تا دوران فتنه ادامه دادم. من بارها در خصوص جلساتی که با آقای کروبی داشتم، صحبت کردهام و معتقدم که آقای کروبی فریب خورد.
البته شاید «فریب»، عبارت رسایی نباشد اما آقای کروبی واقعا چارهای نداشت جز اینکه دنبالهرو آقای موسوی بشود. موسوی فضایی ایجاد کرده بود که حتی آقای خاتمی را که خودش را لیدر جریان اصلاحات میدانست، بهدنبال خود کشاند. من تردید ندارم رفتارهایی که موسوی در پیش گرفت و فضای تندی که ایجاد کرد، هرگز موردنظر آقای خاتمی نبود اما خاتمی دیگر نتوانست خودش را نگه دارد و استقلال خود را حفظ کند؛ این نظر شخصی من است. بدین ترتیب، آقای خاتمی را دنبالهرو موسوی شد؛ موسوی رفت و او را هم بهدنبال خود کشید و برد.
ما در مجلس ششم از رئیس تا بدنه نمایندگان و اعضای کمیسیونها ارتباطات خوبی داشتیم؛ اگر با افرادی مثل خانم راکعی یا اصلاحطلبانی مثل آقای تابش که هنوز هم در مجلس هستند، صحبت کنید، برای شما خواهند گفت که در آن زمان چه رابطهای بود.
این نخستین برخورد من با آقای پورنجاتی بود و فکر میکنم آقای لاریجانی هم اولین جلسهای بود که ایشان را شناخت. برداشت من بهعنوان فردی که به آقای لاریجانی نزدیک بودم، این بود که در آن جلسه آقای لاریجانی از آقای پورنجاتی خوشش آمد و مدتی بعد از ایشان دعوت کرد که به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بیاید. آقای پورنجاتی هم پذیرفت، معاون مطبوعاتی شد و همکاری خود با آقای لاریجانی را آغاز کرد. وقتی آقای لاریجانی به سازمان صداوسیما رفتند، ایشان هم معاون سیما، قائممقام رئیس در امور سیما و یکی از افراد نزدیک به آقای لاریجانی شد.
بنابراین، آقای پورنجاتی هرگز یک فرد اصلاحطلب نبود،نمیدانم اما به نظرم خوب است که مرکزی در کشور باشد که فرآیند دگردیسی کسانی را که یکشبه تغییر موضع میدهند، بررسی و تحلیل کند. ما هم در فتنه چنین افرادی را داشتیم و هم قبل از فتنه، نمونههایی داشتیم که فردی از اصولگرایی تند، به اصلاحطلبی تند تغییر گرایش داد. این مسائل قابل بررسی است و نتایج خوبی از درون آنها بیرون میآید؛ میتوان از این طریق مسائل سیاسی کشور را آسیبشناسی کرد. بنابراین، طبیعی بود که وقتی آقای پورنجاتی دگردیسی پیدا کرد، تندتر از سایر اصلاحطلبان علیه اصولگرایان به میدان بیاید. از اینرو، من نمیتوانم روی نگاه آقای پورنجاتی بهعنوان یک نگاه اصیل حساب باز کنم و از اصلاحطلبان اصیل صحبت میکنم. مثلا آقای مجید انصاری در مجلس ششم ضمن اینکه خطوربط و موضع خود را حفظ میکرد و انتقادات خودش را داشت، در جاهایی که احساس میکرد یک بحث حق و قانونی در میان است، در مقابل تندرویهای مشارکت میایستاد. بد نیست در اینجا خاطرهای نقل کنم. در آن دوره، جریانی برخلاف قانون ایجاد شد که رهبری آن با همین آقای پورنجاتی بود و قصد داشتند مبلغ بیست و سه میلیارد تومان بودجه صداوسیما را کاهش دهند. البته این کار را هم انجام دادند چراکه اکثریت در اختیار آنها بود.
بنای این کار، در کمیسیون فرهنگی گذاشته شد که ریاست آن برعهده آقای پورنجاتی بود اما شورای نگهبان آن را رد کرد و بودجه صداوسیما به وضعیت عادی بازگشت. در یکی از جلسات کمیسیون تلفیق در آن دوره، مرحوم آقای بورقانی حضور پیدا کرده بود. ما با ایشان خیلی رفاقت داشتیم اما آنها قصد داشتند یک کار تشکیلاتی انجام دهند و با حمایت آقای پورنجاتی این کار را انجام میدادند؛ حتی میآمدند، نامه میگرفتند، میبردند و کارهای فراوانی انجام دادند. بار نخست که این اقدام پیگیری شد، ما اجازه ندادیم رای بیاورد و فضای کمیسیون را به فضای منطقی بودجهای تغییر دادیم. اما بعد، بار دیگر اینها پیگیری کردند و کاری را که میخواستند انجام دادند. من خاطرم هست که در آن دوره مجلس سهشیفته کار میکرد و بررسی بودجه، به جلسه شب موکول شده بود.

آقای بورقانی هر قدر تلاش کرده بود که این مساله تصویب شود و این بودجه را حذف کند آقای مجید انصاری بهعنوان رئیس کمیسیون اجازه نداده و این موضوع رای نیاورده بود. اینها بهقدری ناراحت شده بودند که وقتی آقای بورقانی به راهرو آمد، در حالیکه سیگار میکشید با ما سلام و علیک کرد و گویی فراموش کرده بود که دعوا بر سر ماست، با الفاظ بد و آنچنانی، خطاب به من میگفت که من حالش را میگیرم. من فلان و بهمان میکنم (کلمات غیربهداشتی). اینها را به من میگفت که مثلا من هم بگویم که عجب آدم بدی است. آقای بورقانی واقعا انسان صاف و سادهای بود. مجید انصاری با اینکه یک اصلاحطلب اصیل است در مقابل آنها ایستاد اما آقای پورنجاتی یک اصلاحطلب اصیل نیست؛ یعنی او باید قاعدتا از آنها بیشتر مینواخت و باید بیشتر نشان میداد که بگوید ما هستیم. در آن دوره ماجرای تحقیق و تفحص از مجلس ششم هم پیش آمد که خود موضوع مفصلی است.
سینماییها هم میدانند و این مساله بهعنوان یک کد مطرح است؛ شاید اولین کد «کلید» همانجا باشد. من گفتم که اتاق من سه کلید دارد؛ یک کلید به آقای انوار میدهیم، یک کلید به آقای فریدزاده و یک کلید هم دست من است. اعلام کردم که این اتاق متعلق به آنهاست و هر وقت خواستند کلید در اختیارشان است و میتوانند وارد اتاق شوند؛ این مساله برای سینماگران جذابیت زیادی داشت. دیگر کسی جرات نداشت که بیاید و راجع به مدیر سابق، حرفهای بیربط بزند؛ مگر اینکه بحث کارشناسی کند. البته وقتی به دوم خرداد رسیدیم و من از معاونت سینمایی ارشاد رفتم، مرحوم آقای سیفالله داد که انسان بسیار خوبی بود، نمیتوانست مثل من عمل کند؛ یعنی اجازه نمیدادند عمل کند. ایشان بعد از یک مدت طولانی به من زنگ زد. البته معمولا رسم بر این است که وقتی مدیر جدید میآید، جلسهای با مدیر پیشین تشکیل میدهد و از او بپرسد که کار در چه مرحلهای است؛ این به معنای آن نیست که بگوییم طرف نمیداند و ما را دعوت میکند. باید از مسائل مربوط به داخل اتاقش به او بگویید تا اقداماتی که انجام دادهاید؛ مبادا سوءتفاهمی ایجاد شود.
آقای سیفالله داد با من تماس گرفت و اظهار محبت کرد و گفت که آقای ضرغامی من میخواهم شما برای ناهار به دفتر من بیایید و گعدهای داشته باشیم. من به ایشان گفتم که ناهار برای شما دردسر میشود؛ من صبح زود برای صبحانه به دفتر شما میآیم تا راحتتر باشید. ما با هم قرار گذاشتیم که من برای صبحانه به دفتر ایشان بروم. دو ساعت بعد، منشی ایشان زنگ زد و گفت که آقای داد گفتهاند آن جلسه را لغو کنیم و انشاءالله در فرصت دیگری در خدمت شما باشیم. برای من بسیار روشن بود که جریان تندرویی که در وزارت ارشاد حضور داشت، حتی تحمل یک صبحانه خوردن آقای داد با من را ندارد و فکر میکند که اگر من حرف بزنم، آقای داد بهگونه دیگری عمل خواهد کرد. این مساله بسیار روشن است و نیازی به تحلیل ندارد. حتی من میدانستم که چه کسانی به او گفتهاند که با فلانی جلسه نگذار.
زمانی که جریان دومخرداد تشکیل شد، غیر از خود آقای خاتمی، افراد تندروی بسیاری زمام امور را در دست گرفتند؛ چراکه من با آقای خاتمی ارتباط داشتم و با هم تماس میگرفتیم. من راجع به مسائل سینمایی، دو بار به ایشان نامه نوشتم، موارد جدی را به ایشان گفتم و آقای خاتمی هم واقعا همراهی کردند، ناراحت شدند و تذکر دادند؛ به هر حال، آقای خاتمی یک روحانی معتقد بودند. گاهی برخی افراد میگویند روحانی متدین! من نمیدانم این دیگر چه صیغهای است؟! (خنده) ما پای منبر روحانیون بزرگ شدهایم.
یکی از نمایندگان – که اگر اشتباه نکنم آقای افخمی بود – از ایشان پرسید که شما چقدر درآمد دارید؟ آقای لاریجانی گفتند که 15 میلیارد درآمد داریم. آقای کردان در آن جلسه گفتند که نه! 12 میلیارد درآمد داریم. همین اختلاف سه میلیاردی که میان رئیس و معاون پیش آمد، باعث شد که جرقه تحقیق و تفحص زده شود؛ اصلا عدهای علاقهمند شدند که بدانند درآمد صداوسیما 12 میلیارد است یا 15 میلیارد. آنها شروع به سوال کردند و احساسشان این بود که ارقام با یکدیگر نمیخواند. البته در این 10 سال که آقای تقدسنژاد معاون اداری و مالی ما بودند، همه ایشان را به دقتنظر در قانون میشناختند و قبول داشتند. از این نظر از لفظ پاکدست استفاده نمیکنم که همه مدیران ما پاکدست هستند.
انصافا آقای تقدسنژاد یک انسان بوروکرات متدین و متخصص است که حاضر نیست یک ریال بیحساب و کتاب جابهجا کند. ایشان با اینکه درآمدهای ما را به 800 میلیارد رساند، اما تمام این درآمدها ریال به ریال به خزانه واریز میشد. حتی یکی، دو سال که درآمد بیشتری کسب کردیم، بازهم هزینه نکردیم و به خزانه واریز کردیم تا اینکه بتوانیم مجوز بگیریم. مدیران قدیمیدستگاه اقتصادی کشور با ایشان همکار بودند و حضور ایشان بسیار به ما کمک کرد. در آن دوره همه چیز روشن بود و با اینکه 800 میلیارد درآمد داشتیم اما یک ریال به جای دیگری نرفت. شاید در آن دوره، اطلاعاتی که آقایان نداشتند باعث میشد که این وضعیت پدید بیاید. در دورهای که تحقیق و تفحص آغاز شد، حرکت مفصلی علیه سازمان شکل گرفت که ما باید اقدامات بسیاری در مجلس انجام میدادیم. من اجازه میخواهم که از کنار این مساله عبور کنم؛ چراکه در آن دوره مرحوم آقای کردان از طرف آقای لاریجانی ماموریت پیدا کرد که این مساله را پیگیری کند. مدیریت اصلی کار تحقیقوتفحص برعهده آقای کردان بود اما از لحاظ هماهنگیهای کلی، همکاری با مجلس و… بنده فعال بودم.
متاسفانه نمایندگان مجلس ششم در آن دوره گزارش بسیار بدی ارائه کردند و در آن زمان، رقم 500 میلیارد را مطرح و آن را در صحن قرائت کردند. در روزی که آقای سازگارنژاد نماینده وقت شیراز این گزارش را در صحن قرائت میکرد، من در ردیف اول نشسته بودم و از ابتدا تا انتهای قرائت گزارش، لبخندی بر لبم بود. حتی چند نفر آمدند و به من تذکر دادند که شما که با خنده به قرائتکننده گزارش نگاه میکنید، عدهای بدشان آمده و ممکن است به شما تعرض فیزیکی کنند؛ کمی جدیتر باشید؛ من هم در پاسخ گفتم که جز خنده چیزی به صورتم نمیآید. آقای لاریجانی از اصطلاحات خاصی استفاده میکند و استفاده از عبارت «کشکی» هم یکی از این عبارات بود. خاطرم هست در همان ایام زمانیکه ما برای جشنواره رادیو به زیباکنار رفته بودیم، آقای خجسته معاون رادیو در کنار من نشسته بود و آقای لاریجانی هم در حال سخنرانی بود؛ این مراسم بهطور زنده در حال پخش بود. در بخشی از سخنرانی آقای لاریجانی به این گزارش اشاره شد و ایشان گفت که ما زحمت میکشیم اما آنها یک گزارش کشکی تنظیم میکنند؛ همه خندیدند.
من به آقای خجسته گفتم که این کلمه کشکی، وارد ادبیات سیاسی میشود و همه درباره آن صحبت میکنند. آقای خجسته انکار کرد و گفت شما چرا اینقدر حساس هستید؟ گفتم من که حساس نیستم و همیشه حرفهایم را میزنم اما اینکه گفتند گزارش مجلس کشکی است، بالا میگیرد؛ اینطور هم شد و این کلمه خیلی مجلس را اذیت کرد. شاید رفتار آقای لاریجانی درست بود؛ چراکه برخورد آنها با صداوسیما واقعا سیاسی بود و من این جمله آقای لاریجانی را نقد نمیکنم. منظور آقای احمدینژاد از خس و خاشاک هم 13 میلیون نفری که به آقای موسوی رای دادند، نبود؛ قطعا نبود. منظور آقای احمدینژاد معدود افرادی بود که شعارهای ساختارشکنانه داده و به اموال عمومی آسیب وارد کرده بودند؛ من بعدها به آقای احمدینژاد گفتم که شما باید ببینید که در چه فضایی این حرف را میزنید؟ به ایشان گفتم اگر در آن شرایط میگفتی که من دست این 13 میلیون نفر را میفشارم، با کمک هم کشور را میسازیم و همه کسانی که به من رای دادهاند برای سلامتی آن 13 میلیون نفر صلوات بفرستند، فتنه در آن ابعاد اتفاق نمیافتاد. انسان باید به کانتکس و بستری که در فضای سیاسی ایجاد شده، نگاه کند. اگر کلمهای را استفاده کنید که حتی منظورتان هم آن برداشتی نباشد که برخی افراد و جریانات کردهاند، شما را به یک مسیر دیگر میبرد.
خوب است گروهی بیایند و درباره نقدهای صداوسیما بر دولت آقای احمدینژاد تحقیق کنند و ببینند آن نقدها بیشتر است یا نقدی که در دوره من نسبت به آقای روحانی انجام شد. حتما در آن دوره بیشتر است، تیزتر است و موارد بسیار زیاد است. در دوره چهارم سفرهای استانی آقای احمدینژاد، این احساس در صداوسیما ایجاد شد که ممکن است این سفرها کارکرد انتخاباتی داشته باشد بنابراین سیاست دیگری درباره اخبار آن سفرها در پیش گرفتیم. دیگر سفری انجام نشد. این یک حرف جدی است که من علیه آقای احمدینژاد میزنم ما با افراد کاری نداریم؛ ما با رهبری و نظام کار داریم. در رابطه با این موضوعات هم از رهبری سوال نمیکردیم؛ من همیشه معتقد به اجتهاد رسانهای بودهام و معتقدم در رسانه ملی، مدیر باید چارچوبها را بشناسد و اجتهاد کند. گاهی اوقات جز رئیس صداوسیما هیچکس شرعی بودن یا نبودن یک اقدام را نمیداند.وقتی در مسابقات والیبال جهانی بازی ایران با کشورهای بزرگ پخش میشد،تشخیص میدادیم برخی از نکات نظارتی را مورد اغماض قرار دهیم چون اصل بازی برای مردم خیلی مهم بود.
این نکته را میتوانید به حوادث دوران فتنه و دلخوریهای آقای سیدحسن خمینی و نامه ایشان هم تعمیم بدهید. من برخلاف میل باطنیام و با وجود علاقهای که به ایشان داشتم و دارم، آن پاسخ روشن را دادم؛ چراکه در تاریخ ثبت میشد و این رفاقتی نبود که ما بگوییم کوتاه میآییم. من طی این ده سال از هیچ ارگان، نشریه و رسانهای شکایت نکردم. حتی روز اول که آمدم شکایتهای زیادی مانده بود و من اعلام کردم که همه شکایتها را پس بگیرند. حتی آقای محمدرضا خاتمی و برخی افراد دیگر تماس گرفتند و تشکر کردند. تصمیم ما بر این بود که تا روز آخر از کسی شکایت نکنیم؛ با وجود بیمهریها، کملطفیها و دروغپردازیها از کسی شکایت نکردیم. حتی گاهی اوقات، مطالب خلاف واقع مینوشتند و ما به آنها جوابیهای میدادیم تا منتشر کنند اما این کار را انجام نمیدادند. مهم نیست که ما بگوییم چه کار کردهایم. من در مقدمه کتاب راوی صادق نوشتهام که نقش صداوسیما در اداره کشور بیبدیل است. آقای روحانی در روزهای اول، اشتباهی مرتکب شده بود و میگفت که شما چه کارهاید؟ حکم شما را رهبری میدهند و شما زیر نظر شورای نظارت هستید و هر چه آنها میگویند باید گوش کنید. ما گفتیم که قانون تغییر کرده است و گویا شما بیخبر هستید. بر فرض هر چه شورای نظارت بگوید ما گوش بدهیم؛ آیا میتوانیم از هماکنون به بعد، هرچه شورای نظارت میگوید انجام دهیم؟ آیا این مساله شدنی است؟ شورای نظارت، شش نفر از سه دستگاه هستند. کافی است که آن چهار نفر بخواهند از لحاظ سیاسی با آقای روحانی برخورد کنند.

ما که در این حوزه حرفهای، جایگاه رئیسجمهور را میدانیم. آن شب با وجود هماهنگیهایی که انجام شده بود، ناگهان به ما اعلام کردند که نیمساعت قبل از آغاز گفتوگو، خانم پوریامین از مجریان زن صداوسیما را صدا کردهاند تا مجری گفتوگو با رئیسجمهور باشد. من گفتم که قرار نبود ایشان برود و ما با فرد دیگری بستهایم؛ اینطور نمیشود. صداوسیما مستقل است، رئیس دارد و اوست که در این باره تصمیم میگیرد؛ البته رئیسجمهور هم محترم است. این مساله را منتقل کردیم اما آنها جدی نگرفتند. برنامه سر زمان مقرر آغاز شد و آمدند و در حالیکه همهچیز آماده بود، این برنامه پخش نشد. عدهای زنگ زدند و پیگیری یا سفارش کردند اما من گفتم که اتفاقا اینجا از جمله مواردی است که حرمت رسانه ملی و ماموریتی که دارد، نباید مخدوش شود.
انتخاب مجری به عهده صداوسیماست و اگر فرد خاصی مدنظر شماست، بگویید که با شما همکاری کنیم؛ اما اینکه فرد خاصی را ببرید، ایزوله کنید و با او حرف بزنید، به نفع شما نیست. آنها فکر کردند که ما شوخی میکنیم و مسئولان دفتر رئیسجمهور چندین بار تماس گرفتند. من با هیچکدام از آنها صحبت نکردم؛ حتتی آقای صادق، آقای فریدون و آقای آشنا. شاید فقط آقای نهاوندیان خیلی اصرار کرد و من به ایشان گفتم که با شما هیچ بحثی ندارم؛ اگر این خانم بیرون برود، برنامه پخش میشود. آقای روحانی هم که دیده بود اینطور است، ناراحت شده بود. حتی با دفتر رهبری تماس گرفته بودند و دو بار با آقای حجازی صحبت کرده بودند. آقای حجازی هم حرفی که به من زد این بود که آیا چنین صحبتی پیش آمده است؟ شما مستقل هستید، قانون دارید و هر برداشتی که خودتان دارید، انجام دهید. منظور من همان اجتهاد رسانهای است. برخی تصورشان بر این است که صداوسیما نشسته است و به او میگویند که فلان کار را بکن و فلان کار را نکن، در حالیکه هرگز اینطور نیست. من بهخاطر ندارم که در طول این دهسال و نیم درخصوص سیاستها و اقدامات اصلی گفته باشند که باید این کار را انجام بدهی یا ندهی.
البته ممکن است در خصوص سیاستهای کلی صحبت کنیم و در راستای مصالح ملی به جمعبندی برسیم اما هرگز اینگونه نبوده که بخواهند بهطور موردی بحث کنند. آقای حجازی به من گفتند استدلال آقای رئیسجمهور این بوده اما شما خودتان بررسی کنید و اقدام مناسب را انجام بدهید. گفتم حالا که رئیسجمهور با دفتر رهبری صحبت کرده و کار مقداری به تاخیر افتاده است، روشن شده کاری میخواهد انجام شود که از نظر ما خلاف قانون است و با کسب نظر شورای نظارت مشکل حل میشد. اصلا در دوره فتنه، تمام بحث ما این بود که کار خلاف قانون صورت نگیرد. برای مثال در انتخابات سال گذشته، ما 14 کاندیدای احتمالی از جمله آقای روحانی را دعوت کردیم و جلسهای تشکیل دادیم؛ البته بحثهای مطرحشده در جلسه محرمانه بود و هنوز نوار آن جلسه در اختیار بنده است. یکی از اهداف بنده در آن جلسه این بود که به آنها بگویم اوضاع چگونه است، شما باید چنین فیلمی بسازید و کارهای خود را از هماکنون شروع کنید؛ یعنی یک کمک و محبتی به همه آنها کردیم. نکته مهمتر این بود که بار دیگر قانون را با آنها مرور کنیم؛ چون انتخابات 88 را دیده بودیم، میخواستیم به آنها بگوییم که این بار مراقب باشید و قانون را رعایت کنید. جالب اینجا بود که با همه اینها مصاحبه کردیم و «قالوا بلی» را از همه آنها گرفتیم.
حتی تعابیر تندی به کار بردند و گفتند که این کار غلط را چه کسی انجام داده؟ آقای خاتمی همچنین خطاب به وزیران گفت که «همین کارها را انجام میدهید و رهبری به من تذکر میدهند و من نمیتوانم جواب بدهم؛ از این کارها نکنید.» من در دولت احمدینژاد خیلی با دولت درگیر بودم. اگر بخواهید مقایسه کنید، بیشترین حجم اختلافات من با دولت، در دوره احمدینژاد بود، بعد دوره آقای روحانی و کمتر از همه دوره آقای خاتمی؛ یعنی چالشهای ما با آقای خاتمی بسیار کمتر بود. اما نکتهای که وجود دارد این است که در سال آخر دولت دهم، گاهی اوقات که من با آقای احمدینژاد بحث میکردم به ایشان میگفتم که این نظر کارشناسی من است که اگر همه چیز به شکل طبیعی جلو برود، شما و آقایان دیگر، سال آینده در دولت نخواهید بود اما من قرار است که فعلا باشم. کاری کنید که من بتوانم از این دولت دفاع کنم و یک نفر باشد که کارهای خوب شما را بازگو کند. من بارها در دولت آقای روحانی صحبت کردم و سعی کردم بدون اینکه حساسیتبرانگیز باشد، تجربههای خوب را به دولت جدید منتقل کنم. مگر بحث ما بر سر افراد است؟ برخی از آقایان صرفا به دلیل اینکه این اقدام از اقدامات دولت قبل است، برخورد تند میکردند. سفر استانی، سفر استانی است؛ حالا چون نمیخواستند اسمش را ببرند، میگفتند سفرهای پایش و پویش. در نهایت هم مشخص نشد که سفرهای پایش و پویش چگونه به سفرهای استانی تبدیل شد. بعد از مدتی خودشان متوجه شدند که این، آن کلمه نیست و دوباره از کلمه سفرهای استانی استفاده میکنند.
من نمیخواهم به دوستانم در دولت جدید تعریض کنم اما این رفتار به یک ضد ارزش تبدیل میشود. عدهای نباید اجازه دهند که چنین اقدامی صورت گیرد. حضرت آقا در ملاقاتی که در دوره جدید با دولت داشتند، بر همین مساله تاکید کردند؛ فرمودند که انصاف را رعایت کنید و از کارهای خوبی که انجام گرفته دفاع کنید. ایشان همچنین تذکراتی دادند و گفتند که فرقی نمیکند کارهای خوب مملکت توسط چه کسی انجام شده است؛ این موضوع بحث بسیار مهمی در انقلاب اسلامی است که باید مورد بررسی قرار گیرد اما ما این مسائل را فراموش کردهایم. اصلا پایه و اساس نگاه دینی و اخلاقی در جمهوری اسلامی، همین است. گاهی انسان جرأت نمیکند از کارهای خوب یک فرد تعریف کند و فورا او را به حاشیه میبرند. وقتی شما به مراسم ختم پدر یا مادر یکی از شخصیتهای قبلی میروید، خبرنگارها شما را احاطه میکنند و میپرسند که ماجرا چیست؟ آیا قرار است همکاری سیاسی کنید؟ آقای محسنیاژهای، آقای کرباسچی را محاکمه میکرد اما در جلسات خصوصی و عروسی نزدیکان ایشان هم شرکت میکرد؛ این درست است. من و آقای روحانی در جلسه هیات دولت، اختلافات رودررو داشتیم و با هم بحثهای چالشی میکردیم؛ یعنی من حرفم را میزدم و ایشان هم نظرش را بیان میکرد، اما در بسیاری از موارد وقتی من نظر کارشناسی دادم و برخی بحثهای دولت را نقد کردم، آقای روحانی همراهی کردند. بعد از صحبت من میگفتند که این مطالب درست است، یا اینکه به وزرای مربوطه تذکر میدادند. دولتها در جمهوری اسلامی بهدنبال این هستند که مردم را راه بیندازند اما هرگاه در هیات دولت خصوصا در دوره آقای احمدینژاد فردی خبری را میگفت، جلسه به حاشیه کشیده میشد.
روانشناسی سیاسی آقای احمدینژاد اینگونه بود که ایشان بسیار پرانرژی وارد جلسه دولت میشد، میخندید، با همه سلام و احوالپرسی میکرد، بهسرعت میآمد و کسی متوجه نمیشد که احمدینژاد از در پایین آمده و در جلسه هیات دولت نشسته است. در بین جلسه، آقای میرتاجالدینی خبری از مجلس میگفت که مثلا فلان نماینده فلان حرف را زده است. آقای احمدینژاد در پاسخ میگفت کاری نداشته باشید؛ ما کار خودمان را انجام میدهیم. چند دقیقه بعد یکی از وزرا میگفت که فلان فرد در سایت شخصیاش فلان مطلب را علیه دولت نوشته است. آقای احمدینژاد باز هم میگفت که ول کنید؛ چه کار کنیم؟! بعد از اینکه چندنفر اخباری از این دست نقل میکردند، آقای احمدینژاد ناراحت میشد، بحث اصلی فراموش میشد، شروع به جواب دادن به این صحبتها میکرد. این رفتارها، یک مدیر اجرایی را شکل میدهد و من مطمئن هستم که این مساله درخصوص آقای روحانی هم وجود دارد. هر کسی بگوید که این موضوع درباره من صدق نمیکند، حرف بیمبنایی میزند. بنابراین، رسانهها، مسئولان قوا و مسئولان دستگاهها باید متوجه باشند که حرفی که میزنند و اظهارنظری که میکنند به چه اندازه، جنبه ارشادی دارد و فرد را متوجه مشکلش میکند، سازنده است یا جنبه تخریبی دارد و باعث میشود فرد روحیه خود را برای کار کردن از دست بدهد.
آقای احمدینژاد هر جایی که به رهنمودهای رهبری، دلسوزیهای رهبری و ارزش واقعی حمایت رهبری از کارهای خوب دولت پی برد و عمل کرد، توانست کمکهای شایانی به کشور بکند و موفق، پیروز و آبرومند بود. اما هرجا که – دانسته یا ندانسته – از این مسیر فاصله گرفت، دچار انحراف شد و ضربههای سنگینی خورد. در ماجرای عزل آقای مصلحی، آقای احمدینژاد تصمیم گرفت وزیر اطلاعات را تغییر دهد و رهبری با وجود اینکه هیچگاه در عزل و نصبها دخالت نمیکنند، وارد ماجرا شدند و دستور دادند که به دلیل حساسیت وزارت اطلاعات، وزیر تغییر نکند. آقای احمدینژاد باید این دستور را روی چشمش میگذاشت و به آن عمل میکرد. البته دیگران هم در انتشار این خبر، رفتار خاصی را در پیش گرفتند و او را تحریک کردند.
البته اینها دلیل موجهی نبود. اساسا وقتی رهبری امر و نهی میکنند، محبت میکنند. وقتی رهبری قابل میدانند و اعتنا میکنند و میگویند این کار را بکن یا نکن، این بزرگترین افتخار برای یک مسئول است. من با همه وجود به این مسائل معتقدم. برخی میگویند چرا فلان تذکر علنی شد؟ بله؛ بسیاری از تذکرات به صورت خصوصی داده میشود. آقای رئیسجمهور! وقتی رهبری به تو میگوید این کار را بکن یا این کار را نکن، افتخار کن؛ چراکه مقام ولایت به تو اعتنا کرده است. آقای احمدینژاد در بزنگاه نتوانست این را متوجه شود؛ از اینرو عصبانی شد و رفت و خانهنشین شد. در واقع، او محبت آقا را درک نکرد اما من یقین داشتم بعد از چند روز برمیگردد. چند بار هم به خانهاش رفتم و با او صحبت کردم؛ با من درد دل کرد و سبک شد. بعد از مدتی هم خودش در هیات دولت حاضر شد و هیچ ربطی هم به من نداشت؛ همه میدانند که اکثریت اعضای دولت آقای احمدینژاد، نیروهای انقلابی، مومن، متعهد و موفق بودند اما متاسفانه گاهی در قبال آنها بیمحبتی میشود و امکان ارائه یک گزارش کار از دوره وزارت خود را در فضای رسانهای کشور ندارند. هرچند احمدینژاد به سرکار بازگشت اما با این کار دولت را دچار حاشیه کرد. ما هم بستنی خریدیم و رسانهها همه مسائل را فراموش کردند و بستنی، محور شد. (خنده) ما ضرباتی از این اقدام احمدینژاد خوردیم که واقعا حیف بود از آن دولتی که آنقدر خدمات ارائه کرده بود.
من معتقدم که مشکل کشور ریاستجمهوری نیست. به نظرم تا برخی مسائل دوباره بررسی و حل و فصل نشود، ما در بحث ریاستجمهوری دچار مشکل هستیم. چه از این جریان سیاسی باشد و چه از جریان سیاسی دیگر. برخی خیال میکنند اگر از این خط انتخاب نشد و از آن خط انتخاب شد، باید نظام عوض شود. در کجای دنیا اینگونه است؟ نظامهای سیاسی سر جای خود هستند و حرمتشان را هم دارند، جریانهای مختلف اجرایی و فکری و سیاسی میآیند و امتحان پس میدهند و میروند؛ اگر خوب کار کنند، مردم باز هم به آنها رای میدهند. متأسفانه برای ما اینطور جا افتاده است که وقتی یک جریانی روی کار میآید، فرض بر این است که باید کل نظام و جهتگیریهای آن تغییر کند، در حالیکه چنین نیست. ما باید این مسائل را بعد از تجاربی که در این سالها داشتیم، در کشور حل کنیم. اگر این کار را انجام دادیم، در این صورت یک رئیسجمهور در جایگاه واقعی خود میتواند خدمتگزار باشد؛ وگرنه هم دیگران او را اذیت میکنند و تضعیف میشود و هم خود ممکن است دچار توهم شود و کار را خراب کند. کمااینکه متأسفانه تجربیات ما در گذشته موید این مسأله است.
*منبع: مثلث
