چه شده است که نسخه خمینیِ مهربان با آمریکا، خمینیِ موافق با کاخنشینی، خمینیِ اهل سازش، خمینیِ اهل تساهل و تسامح، خمینیِ مصلحتگرا این روزها روایت میشود. علت را باید در دوری ما از «صحیفه خمینی» جست.
طلوع و ظهور شخصیت خمینی کبیر(رضوانالله علیه)، بشرِ قرن بیستم را با پدیدهای جدید و متفاوت روبرو میساخت. فردی که تا آن روزگار نظیرش مشاهده نشده بود. ناظران بینالمللی و افراد خارج از جغرافیای جهان اسلام با اندک تأملی در شخصیت او، خیلی زود در مییافتند که او فردی استثنایی است.
در مورد شخصیت پیامبر عظیمالشأن اسلام(صلیالله علیه و آل و سلم) گفته میشود همینکه مردم او را میدیدند به او ایمان میآوردند. بدون اینکه قصد مقایسهای در کار باشد، باید گفت که مختصر آشنایی و کوچکترین مواجه با امام خمینی(ره) کافی بود تا انسان به این نتیجه برسد که او مرد متفاوتی است و از کنارش بهسادگی نمیتوان عبور کرد.
مردمانِ زمانِ خمینی کبیر، مردی را میدیدند که با تمام رهبران سیاسی و دینی و حتّی با تمام علمای ربانی که تا آن روزگار ظهور کرده بودند متفاوت بود. آنها با انسانی روبرو بودند که صلابتش نظیر نداشت، ترسولرز در او راه نداشت، هیجانهای معمول در او مشاهده نمیشد، جنس و نفوذ کلامش متفاوت بود، در مقابل خدا، همچون یک کودک مطیع و فرمانبردار بود، در عین اقتدار و صلابت در اوج رأفت و فروتنی قرار داشت، غمش تنها غم آدمهای شهر و دیار خود نبود بلکه شریکِ غم همهی مستضعفان عالم بود، مرد سیاست و کیاست بود امّا ذرهای دوزوکلک در رفتار و اعمالش راه نداشت. روشنفکر بود و اهل علم، امّا اهل کوتاه آمدن از اصول و اعتقاداتش نبود. آسمانی بود، در عین اینکه با اهل زمین میزیست و با زمینیان مأنوس بود.
انسانی با این اوصاف، به هیچوجه نمیتوانست انسانی معمولی باشد؛ گویی خدا، خمینی را مبعوث کرده بود تا کارِ بزرگی را برای دین او انجام دهد و مقدمهساز امرِ مهمی باشد. او یک معجزه بود، ابعاد وجودیِ او هریک معجزهای جداگانه بودند. آنچه درنتیجه اعمال و کردار او سر میزد نیز معجزههایی بود که نظیرش مشاهده نشده بود. انقلابی را نیز که بنیانگذاری کرد معجزه بود و هر روز آن با معجزه و اتفاقات خارقالعاده همراه است.
از معجزه گون بودن حضرت امام و آنچه از او سر زد و از او بر جای ماند سخن به میان آمد. آن چیزی که پس از تأمل در این شخصیت بینظیر تاریخ، برای نگارنده قابلتوجه بود و فکرش را مشغول ساخت، یکی از همین معجزات است.
بحث را با مثالی آغاز میکنم. شخصی را تصور کنید که برای بهدست آوردن گنجی بسیار ذیقیمت، عمری را میدود و تلاش میکند. در نهایت پس از سالها خوندل خوردن و به جان خریدن هزاران بلا و رنج، گنج را بهدست میآورد. هرچند به چنگ آوردن گنج، مسئله مهمی بوده امّا مهمتر و دشوارتر از بهدست آوردن آن، حفظ و دور نگه داشتن آن از دسترس دزدان و دشمنانی است که در گوشه و کنار کمین کرده تا هر طوری که شده آن را صاحب شوند.
اکنون دیگر دغدغهی جدیدی به سراغ او آمده و رسالت مهم او این است که این تحفهی قیمتی را بدون هیچ گونه عیب و نقصی به دست فرزندان و نسل بعد از خود برساند. او برای این کار، صندوقچهی بزرگ و تودرتویی تهیّه میکند و گنج را داخل آن میگذارد. به هر کدام از لایههای صندوقچه قفل محکمی میزند که هیچکس را یارای گشودن آنها نباشد. درنهایت نیز برای محکمکاری، صندوقچه را با همه قفلهایش دورن صندوقچهی دیگری میگذارد و قفل دیگری بر آن میزند.
به راستی اگر شخصیت فرضیِ داستان ما، برای حفظ گنج این تدابیر را به کار نمیبست، آیا آیندگان قضاوت مثبتی در خصوص او انجام میدادند؟! آیا در آن صورت میشد گفت که او رسالت خود را به خوبی انجام داده است؟! بیشک پاسخ منفی است.
چنانچه نتیجه تدابیر او این بوده که گنج از گزند دزدان و دشمنان در امان مانده و بدون کم و کاست به دست صاحبانش رسیده، بنابراین آنچه را که او انجام داده، باید هنر او قلمداد کرد.
گنجی که خمینی کبیر به ارمغان آورد، “اسلام ناب” و حکومت اسلامی بود؛ همان آرزوی دیرینهی همه انبیاء و اولیای خدا. گنجِ خمینی، نسخه و آیینِ رهایی بشریت از یوغ اسارت و بندگی طاغوت بود. راه و رسمِ آزادگی و آزاد بودن بود. گنجِ خمینی، نرمافزار رهایی از ولایت طاغوت و قرار گرفتن زیر چتر ولایت حقّ بود. ارزش این گنج کجا و ارزش هر گنج دیگری که بتوان تصور کرد کجا.
دوران خمینی دوران پرتلاطمی بود. لذا او برای در امان ماندن این ارمغانِ گرانبها باید چارهای میاندیشید. مخصوصاً اینکه قرار بود دورانِ پس از او، دورانِ بسیار پرتلاطمتر و پیچیدهتری باشد. گنجِ خمینی را دزدان و دشمنانی از هر طرف در کمین نشسته بودند. هدفشان نیز از بین بردن گنج و در صورت عدم امکان، بیخاصیت کردن آن بود به گونه ای که از یک گنج، تنها اسمش را به یدک بکشد و هیچ خاصیت و اثری از یک گنج قیمتی در آن باقی نماند. اینجاست که پای هنرِ خمینیِ کبیر به میان میآید.
هنرنمایی او وقتی خود را در اوج نشان میدهد که بدانیم این دشمنان و گرگهای درکمین، بنا بوده پس از او، سر برآورند و چنگالهای تیز خود را عیانتر کنند و نقاب از چهره برکشند. آن هم گرگهایی نه با یک مختصات و با یک شکل و شمایل و در یک مکان مشخص، بلکه دزدانی از هر گوشه و کنار و با هر شکل و قیافه و با هر شعار و هر لباسی.
باید بصیرتی نافذ و چشمانی تیزبین در میان میبود تا همهی رخنههای نفوذ در گنج، شناسایی میشد و برای تک تک آنها، نسخه ای پیچیده میشد. برخی از رخنهها همان زمان نیز عیان بود، امّا با رخنههایی که بعدها قرار بود خود را نشان دهند چه میشد کرد؟ و چگونه میشد آنها را پیشبینی کرد؟ خمینیِ راحل امّا این کار را کرد؛ او همهی رخنهها و منافذ را پیشبینی و چارهاندیشی کرد. و این، همان هنرِ بزرگِ امام است که باید آن را معجزهی خمینی نامید.
این جملات امام روحالله را یکبار دیگر با هم مرور کنیم: “تنها کسانی تا آخر خط با ما هستند که طعم فقر، محرومیت و استضعاف را چشیده باشند”، “جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمیشناسد”،”ولایتفقیه همان ولایت رسولالله است”، “ما می گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم”، “پشتیبان ولایتفقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد”،”حتی اگر در تمام آمریکا مسجد بسازند و بالای گلدستهها شعار الله اکبر قرار بدهند هیچوقت شعار مرگ بر آمریکا را فراموش نکنید چون آمریکا شیطان بزرگ است…”، “بر همه ما و شما و همه ملت و همه روحانیون حفظ این جمهوری اسلامی از اعظم فرایض است”، “مجلس عزا نه برای این است که گریه کنند برای سیدالشهدا و اجر ببرند – البته این هم هست و دیگران را اجر اخروی نصیب کند – بلکه مهم، آن جنبه سیاسی است که ائمه ما در صدر اسلام نقشهاش را کشیدهاند…” ،”خدای متعال میداند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد!…”، ” از آنجا که روشنشده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را ازدستدادهاید…(پیام عزل آیتالله منتظری از قائممقام رهبری)”.
اینها نمونههایی از همان قفلهایی است که خمینیِ بصیر بر صندوقچهی گنج خود زده است. او فکر همهجا را کرده بود؛ گویی همهی خوابهایی که قرار بود بعد از او دیده شود، همه خاطرههایی که قرار بود تعریف شود، همه لبخندهایی که قرار بود زده شود، همهی جام زهرهایی که قرار بود به خمینیِ بعدی تعارف شود، همه و همه را پیشبینی کرده بود.
اما چه میشود که با این وجود، خمینیِ مهربان با آمریکا، خمینیِ موافق با کاخنشینی، خمینیِ اهل سازش، خمینیِ اهل تساهل و تسامح، خمینیِ مصلحتگرا و … برای ملّت روایت میشود. واقعاً علّت چیست؟ علّت را باید در دوری ما از “صحیفهی خمینی” جست.
غفلت و فاصلهی ما از صحیفهی خمینی آنقدر زیاد بود و زیاد است که وقتی سخن از موافقتِ خمینیِ بتشکن با حذف شعار مرگ بر آمریکا! به میان آمد، عدّه ای تکاپو کنان جلدهای صحیفه را ورق میزدند تا بیابند که به راستی نظر معمار انقلاب در مورد آمریکا چه بوده است! غافل از اینکه هر کس یک بار گذرش به صحیفهی خمینی افتاده باشد، بوی تنفر از آمریکا و هم پیالهگانش به خوبی به مشامش خورده است.
حال، جا دارد با خطاب قرار دادنِ مخاطبان عزیز، این سؤال پرسیده شود که؛ به راستی آخرین باری که سراغ صحیفه ی خمینی رفتهایم کی بوده است؟ آخرین باری که از خزانهی شرابِ نابِ خمینی، پیاله ای نوشیدهایم کی بوده است؟
در میان غفلتهای ما امروز اتفاقات جالبی! در حال رقم خوردن است. امروز خمینیِ بعضیها، بسیار متفاوت است با خمینی ای که همه میشناختند. امروز خمینی بعضیها خمینیِ پابرهنگان و مستضعفین نیست. خمینیِ آنها، حتّی میتواند در سایهی کاخ اشرافی آرام بگیرد. خمینیِ متنفر از آمریکا نیست؛ خمینیِ طرفدار رابطه است! خمینی تنشزداست! خمینیِ فدایی اسلام نیست؛ خمینیِ مدرن است! خمینیِ شریکِ غمِ مظلومانِ عالم نیست؛ خمینیِ اهل تعامل با جامعه جهانی است! خمینیای است که بیمحابا! به وعدههای خدا دل نمیبندد، بلکه معقولانه! فکر میکند و چشم امیدی هم به وعدههای قدرتهای واقعی! و ملموسِ روی زمین دارد، خمینیای است که از آرمانخواهی به ستوه آمده و دیگر خوش ندارد برای انقلابش هزینه بتراشد! خمینیِ بدونِ خامنهای است! یعنی خمینیای است که میشود عاشقش شد بدون اینکه کمترین ارتباط و ارادتی به خامنهای داشت. در یک کلمه گویا عدّهای، با خمینی به جنگ خمینی آمدهاند! و همهی اینها در سایه غفلت ما از صحیفهی خمینی سهل شده است.
امّا مثل روز روشن است که امّتِ پیرِ جماران، این خمینی را باور نخواهند کرد و تیرها بازهم به سنگ خواهند خورد و اتفاقاً این نیز یکی از معجزات خمینی و انقلابِ اوست که تیرهای دشمنانش، نه تنها آسیبی به پیکره انقلاب او وارد نمیکنند بلکه باعث رویین تنی آن نیز میشوند! فقط کافی است ما به صحیفه برگردیم و با مجهز شدن به کلامِ امام، اسلام ناب را از اسلام تقلبی تشخیص دهیم و هر جا ردی از آن مشاهده کردیم به جامعه معرفی کنیم. پیام اصلی این مقوله، چیزی جز بازگشت به صحیفهی خمینی نیست. این یادداشت در پیِ یک دعوت است؛ دعوتی برای رجوع به کلامِ امام.
برادر و خواهرِ دلداده و شیدای خمینی! بیاییم به صحیفهی خمینی برگردیم. بیاییم قفسهی کتابهایمان را با آثار و گفتمان آن عزیز آشتی دهیم. یادمان که نرفته خواندن کلامِ خمینی، چه شیرینی و حلاوت خاصی دارد؟!
در کنار دهها کتابِ رمان و داستان و شعر و موضوعات دیگر، جایی را هم برای صحیفهی روحِ خدا بازکنیم. گوشه ای را برای “اسلام نابِ” امام خلوت کنیم. اگر هم موجود است که به آن رجوع کنیم و از بیمهری مان نسبت به آن بکاهیم. امروز نیاز داریم که نهضتِ صحیفه خوانی را در جامعه راه بیاندازیم. همهی سیرهای مطالعاتیِ مفید سر جای خود، امّا جای صحیفهی خمینی در سیرهای ما کجاست؟ آیا همهی سیرهای مطالعاتی، بدون سیر در صحیفه خمینی، ناقص نیستند؟! چنانچه پس از گذراندن دهها دورهی سیرِ مطالعاتی گوناگون، هنوز در بزنگاهها و در فتنهها قدری گیجوگنگ هستیم یا به جاده خاکی میزنیم، حتماً جایی از کار نقص دارد.
امروز اگر کتاب اسلام ناب امام را بازکنیم و مقابل دیدگانِ جوانِ مؤمنِ حزباللهی باسوادِ پابهرکاب آقا قرار دهیم، پس از خواندن چند سطر، ابروهایش را به علامت تعجب بالا میاندازد و حرفِ امامش برای او تازگی دارد؛ و اینیک درد است. (نگارنده خود شاهد چنین صحنههایی بوده و البته امتحانش نیز مجانی است!) حال اینکه میزان آشنایی سایرین با این آثار چگونه است؛ باید گفت تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
خمینی کبیر وقتی گنجش را داخل صندوقچه میگذاشت و قفلها را یکی پس از دیگری بر آن میزد و رخنه را پشتِ رخنه پیشبینی و چارهاندیشی میکرد، دستآخر قفل دیگری را بر روی همه آن قفلها زد تا هیچ راه نفوذی باقی نمانده باشد؛ جملهی پایانی وصیتنامه امام که پیوستِ وصیتنامه شده را به یاد دارید؟ “من در طول مدت نهضت و انقلاب بهواسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام… آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند، و نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود. و میزان در هرکس حال فعلی او است”. این همان قفل نهایی است. دیگر چه رخنه ای باقیمانده که خمینیِ حکیم و با بصیرت فکری برای آن نکرده است؟! اینجاست که انسان بیشازپیش به اعجاز گون بودن این مردِ آسمانی پی میبرد و در کار او سخت درمیماند.
خمینی کارش بهجایی رسیده بود که حتّی کلماتش هم معجزه آفرین شده بودند. او با جمله ای سه کلمهای، به بیمهی انقلاب که همانا حاصلِ عمرش بود پرداخت. کدام جملهی سه کلمه ایِ امام روحالله، انقلاب را برای سالیان سال بیمه کرد؟ جملهی تاریخساز و روحبخش “همین آقای خامنه ای”.
خبرگزاری تسنیم

سلام و درود بر برادر عزیز و بزرگوارم؛
احد جان حقیقتا از مطالعه ی یادداشت بسیار جذاب، پرمغز و شیوات با تمام وجودم لذت بردم. تلنگرهایی که در جای جای نوشته ت زدی، حقیقتا بجا و درخور توجه هستن. بیان نو و ادبیاتی غنی و شیرین در سطرسطر نوشته ت به وضوح دیده می شه. ان شاء الله که حضرتعالی و همه ی دوستانی که دلشون برای بالندگی این نظام اسلامی می تپه، و ارادت خالصانه و بی چون و چرا به رهبر عزیز و گران قدرمان دارند، در کنف حمایت امام عصر (روحی فداه) موید و منصور باشید.
سلام بر جناب شیرزاد عزیز.تلنگر به موقع و به جای بود تا ما را به شناخت بیشتر از کسی که مدعی هستیم رهبر ماست وادارد.بسیار ممنون و سپاسگزارم.
احسنت بر آقای شیرزادعزیز
انشالله موفق وسرافراز باشی
احسنت وخدا قوت به آقای شیرزادعزیز
واقعا همینطوره و راه از چاه پیداست اما بعضی چشاشونو بستن و نمیخوان واقعیت رو ببینند
السلام علیک یا روح الله