من مىگويم در يك شهر، آنچه كه از منبر جمعه متوقع است، فقط اين نيست كه ما مطلبى را آماده كنيم و برويم در منبر بيان كنيم؛ بيش از اين متوقع است. متوقع اين است كه مثل طبيبى باشيم كه بيمارى را جستجو مىكند و او را مىشناسد و درمان او را با زحمت هرچه تمامتر تهيه مىكند و آن را بر روى زخم مىگذارد، يا به بيمار مىخوراند.
سلام دلفان- قسمت هایی از بیانات رهبر معظّم انقلاب در آغاز هفتمين گردهمايي ائمهي جمعهي سراسر كشور در تاریخ 70/6/25 : “من از اينجا مىخواهم به وظيفهى خودمان به عنوان روحانيون و بخصوص ائمهى جمعه وارد بشوم. به نظر من، وظيفه خيلى سنگين است. كارى كه آقايان ائمهى جمعه بايد انجام بدهند، كار بسيار عظيم و بزرگى است؛ نمىتوان با آن سرسرى برخورد كرد، و نمىشود آن را سهل گرفت.
البته آنچه ممكن است در ذهن بعضى از آقايان بگذرد، در ذهن من هم هست. ممكن است بعضى بگويند كه ما هرچه تبليغ بكنيم، از آن طرف مثلاً راديو و تلويزيون يا بعضى از مراكز، ضد تبليغ انجام مىدهند. البته من اين را تا حدودى قبول دارم؛ طبعاً ما كه به طور صددرصد اين را قبول نداريم. بله، تبليغات بد و نادرست در آنجا هست؛ ولى من قايل به تفكيك بين مسائل هستم. من مىگويم دو مسأله هست:
يك مسأله اين است كه ببينيم ضد تبليغهايى كه از ناحيهى غير ماست، چيست؛ آنها را بايد علاج كنيم؛ در اين شكى نيست. البته بايد دستى و تدبيرى و اقدامى و كارى دنبال آن برود، و اميدواريم كه انشاءاللَّه اصلاح بشود. نسبت به آن مسائل، دنبالگيرى هم هست.
مسألهى ديگر اين است كه حالا با توجه به همين وضعيت، و با توجه به اينكه راديو و تلويزيون ما، راديو و تلويزيونِ مطلوبِ حد اعلاى لازمِ براى محيط اسلامى نيست، چه كار بايد كرد؟ آيا اين، تكليف را از گردن ما برمىدارد؟ آيا محيط روحانى ما مىتواند ادعا بكند كه همهى تلاش و كار لازم را در جهت توجيه افكار جوانان و نوجوانان و زنان و مردان در اين جامعه انجام مىدهد؟ اين، آن سؤالى است كه ما بايد به آن جواب بدهيم. در اين بخش قضيه، من خودم را هم به عنوان يك روحانى مثل شما مسؤول مىدانم. البته وظايف ديگرى هست كه بايد در جاى خودش عمل بشود، و اميدواريم كه عمل بشود.
در باب تبيين چهطور؟ من مىگويم در يك شهر، آنچه كه از منبر جمعه متوقع است، فقط اين نيست كه ما مطلبى را آماده كنيم و برويم در منبر بيان كنيم؛ بيش از اين متوقع است. متوقع اين است كه مثل طبيبى باشيم كه بيمارى را جستجو مىكند و او را مىشناسد و درمان او را با زحمت هرچه تمامتر تهيه مىكند و آن را بر روى زخم مىگذارد، يا به بيمار مىخوراند.
تكليف ما اين نيست كه بگوييم: «ما گفتيم؛ هر كس مىخواهد، عمل بكند». اين مربوط به اين دوره نيست كه حكومت به دست مسلمين است؛ دورهيى كه بار ادارهى جامعه بر دوش ماست؛ بخصوص دورهيى كه دشمن اين همه تلاش مىكند، تا مفاهيم اسلامى را از ذهنها بزدايد. تكليف ما فقط اين نيست كه حالا مطلبى را گفتيم؛ شد، شد؛ نشد، نشد؛ ما فقط بايستى حرفمان را بزنيم؛ اينگونه نيست. ما بايستى حرف خود را به دلها برسانيم؛ «و ما علىالرّسول الّاالبلاغ». اينكه چيزى را در هوا پرتاب كنيم، كسى گرفت، گرفت؛ نگرفت، نگرفت؛ به جايى رسيد، رسيد؛ نرسيد، نرسيد؛ اين قبول نيست. من اين را به عنوان يك مشكل مشاهده مىكنم.
البته مىدانم كه آقايان تلاش مىكنند و زحمت مىكشند. امامجمعه در يك شهر، مركز توقعات و محل مراجعات است؛ كار مردمى و كار ادارى و سياسى دارد؛ مردم حل خيلى از مشكلات را از او مىخواهند؛ حتّى به صرف اينكه او و بعضى از مسؤولان حكومت هم معممند، بعضى از كوتهنظرها، وجود مشكلات را از چشم او مىبينند! من اينها را مىدانم؛ ليكن بايد بر اين مشكلات فايق آمد و آن تكليف اصلى را پيدا كرد.”
